یادداشت های سیاسی - بخش هفتم


روزنوشت چهارم

کاخ سفید و حکومت کابل
دهم ثور- عصر
برخی مقامات حکومت خود معترف اند که سرنوشت دولت وحکومت بعد از سفررئیس جمهور به کاخ سفید معلوم خواهد شد. هدف آنان این است که هنوز سیاست امریکا درباره این که آقای کرزی را تا پنج سال آینده به حیث رئیس جمهور بپذیرند و یا آن که جایگزینی برای ایشان درنظر بگیرند. به نظر می رسد که "کشتی نرم" میان امریکا و کابل دیگر به همین گونه ادامه نمی یابد. از سوی دیگر، ولسی جرگه دست به پیشروی به سوی قوه مجریه می زند. به فکرم می رسد که تا زمان نزدیک شدن انتخابات جدید پارلمانی و بازگشت رئیس جمهور ازامریکا، درعرصۀ امنیتی تغییراتی خواهد آمد. اگرچنین برداشتی درست نباشد، ممکن است کرزی ازموقعیت کنونی خویش که نوعی رویارویی با غرب است، انحراف کرده و به شکل اساسی تسلیم غربی ها شود. پیش بینی چنین چیزی دشوار؛ اما نا ممکن نیست. درعالم سیاست هرچیزی جایز است.

جرقه درپنجشیر
شام دهم ثور
علمای مذهبی درپنجشیر برای نخستین بارعلیه والی جدید به اعتراض برخاسته اند. فعلاً گروهی ازاهالی به شمول شماری ازعلمای شناخته شده ظاهراً با انتخاب سارنوال کرام به حیث والی ولایت مخالف اند. لحن یکی ازعلما که درمدرسه شهرک قابضان سخن می گفت، خیلی جدی وپرانگیزه بود. این طورمعلوم می شود که علمای مذهبی نسبت به کسانی که درمرکز، سنگ نمایندگی ازمردم پنجشیر را برسینه می زنند، نظرمساعد ندارند. البته توضیح شافی مسأله به تحقیقات بیشترنیاز دارد وعوامل مختلف که ویژه مناسبات محلی است می تواند درقضیه دخیل باشد. حکومت مرکزی با توجه به حضوربرخی مقامات دولتی که خود اهل پنجشیربوده اند، درسال های اخیر درعرصه ایجاد نظم، بازسازی وکسب رضائیت مردم پنجشیر که درسال های مقاومت محورتحولات بوده اند، عنایت لازم داشته است. کار اعمارمجتمع اداری ولایت رو به اتمام است وجاده کشی درعمق دره نیز متوقف نشده است. با این حال، موقعیت پنجشیربرای نیروهای مرموز وبرخی کشورهایی که قصد اشتعال دوباره جنگ درین منطقه ( این باربرضدقوت های خارجی را درسرمی پرورانند) قابل توجه است تا  دست این ناحیه استراتیژیک را باردیگربریخن رقبای خویش بیاندازند. یک رشته تحرکات که بوی ایجاد نا امنی ازآن به مشام می رسید طی سال های اخیردرپنجشیر به راه افتاد که به زودی متوقف شده بودند. اما تاجایی که من مطلع هستم تبلیغات سری ومستمربرخی حلقات ناشناخته که عمدتاً سرچشمه آن خارج ازدره بوده برضد برخی قوماندان ها و چهره های سیاسی پنجشیروجود داشته است. من فکرمی کنم که منابع پنهانی وابسته به پاکستان وایران به همکاری انگلیس ها به نحوی تلاش داشته اند که ازپنجشیربه عنوان یک فرصت یا یک میدان کلیدی برای بازی ها خویش علیه امریکا ودیگررقبای شان استفاده کنند. من هنوز احتمال نمی دهم که نا آرامی های گاه به گاه پنجشیر به این مسأله رابطه مستقیم داشته است؛ اما می توانم بگویم که چنین پلان هایی وجود دارد وحکومت باید درکنترول اوضاع پنجشیر هشیار ومدبرباشد. این را هم ازیاد نبرد که اگرپنجشیر ازمسیرکنونی خارج ساخته شود، به آسانی قابل کنترول نخواهد بود.

گلیم سوگ ووحشت درخانه ام پهن شد... فردا پسرم غرق شد!
بامداد دوازدهم ثور
ساعت شش
این یادداشت سیاه را درحالتی، درکمال فشار روانی وشوک ذهنی می نویسم. شب دردناک ونخستین سوگواری غیرقابل باور وفراتر از تحمل را سپری کردم. من و همسرم و دو پسرکلانم درحقیقت جان به حق دادیم وظاهراً متحرک هستیم. دیروز فردا پسر سومی ام درکنار دریای سالنگ طعمه امواج شد وجان به جان آفرین داد. این  درد را چه گونه می توان فریاد کرد؟ این درد ها را نمی شود نوشت. من تباه و درهم شکسته شدم. مادرش ( خانم شمیم) به یک مشت استخوان وپوست زرد بدل شده است. فردا زیباترین ومستعد ترین پسرم، برای من از سوی سرنوشت، به عنوان یک قربانی و آزمایش برگزیده شد. من مردن وحس مرگ را مدت هفده ساعت است که تجربه کردم و دیگر از مرگ هم هراسی ندارم. تشریح آن چه اتفاق افتاد فعلاً درتوان من نیست... من با این کلمات چه چیزی را می توانم جبران کنم؟ تمام کتابچه ها، عکس ها، فیلم ها و اجناس مربوط به فردا را لحظه به لحظه می بینم... می ترسم مادرش نمیرد. گو این که علایم مرگ درسیمای مادر مشهود است. دامون شوک شده و آن مظلوم از کودکی نیز ازاثر فیرتوپ وتانک ها تکان خورده و کج خوی ونا سازگار بارآمده است. پامیر و دامون به خانه باجه ام فرستادم که بخوابند. شب درآن جا بودند. من جان کندم وجان کندم شمیم را هم دیدم. من با مرگ مقابله کردم. این درد را احساس نکرده بودم. برای این تکانه دوزخی هیچ کلماتی اختراع نشده است. هیچ کتابی برای شرح این درد نوشته نشده است. فردا من مرثیه ترا چه گونه خواهم نوشت؟ ازین پس از خاطره های تو فرارمی کنم. لطفاً مرا دنبال نکن... تو شمه ای ازهمان حکمتی بودی که من متوجه شده بودم... مرا رها کن...

بدون "فردا" از موقعیت "مأمون" به زیرافتاده ام
بامداد پانزده هم ثور- 1389
هنوز زلزله استخوان شکن مرگ فردا هستی مرا می لرزاند. با مشیت ازلی چه می توان کرد؟ امید می کنم که حتی چنین عذاب المناک نصیب شیاطین نشود. نمی دانم بعد ازین درعرصه کارونوشتن درکدام مسیری خواهم رفت. تمرکزفکری ندارم و حالت نفرین شده ای دارم. من نسبت به این دنیای استثنا کش، تنفر لاعلاجی پیدا کرده ام. درین چند روزاساساً از روشن کردن کمپیوتر می ترسیدم. حالا می دانم که اگرقرارباشد معجزه ای درین دنیا درتجارب بشری قابل هویت باشد، همین گذشت ایام است. گذشت ایام... امیل های تسلیت وهمدردی ازدوستان ویاران فکری آمده است که گشودنش هنوز برایم دشواراست. دکترسیاه سنگ درنامه اش، بارنوشتن درباره فردا را به دوش گرفت. ازعکس های فردا می ترسم. عکس هایش را از دم چشمانم گم کرده ام اما البوم ذهن وخاطره ام را می توانم از بین ببرم؟ مادرش ( خانم شمیم) آزمایش بزرگ زندگی را پشت سرگذاشت وبه شدت مچاله شده است.
به پامیر( پسرک دوم) گفتم که چندعکس فردا به کامران میرهزار روان کند. درین یادداشت، بیش ازین نمی توانم بنویسم. عذاب بشری، هنوزهم ناشناخته، غیرقابل نگارش وغیرقابل بیان و بی پایان است. ما آدم ها چقدر بیچاره هستیم. این طبعیت با ما چه بازی هایی به راه می اندازد!

رزمایش استخباراتی قبل ازهجوم به قندهار
ساعت ده
اجرای عملیات برسنگرهای استوارطالبان درقندهار با کش وقوس های عدیده ای همراه است. این طوربه نظرمی رسد که ایران ودولت افغانستان با تمام قوا سعی دارند تا قندهار دربرابر نیروهای امریکایی ایستاده گی بی نظیری از خود نشان دهد. درآستانۀ تدارک عملیات نشانه های دیده شد که بریک جنگ مخفی دلالت می کند. نخست، رئیس جمهور گفت: اگر مردم ازعملیات جنگی درقندهار خرسند نباشند، عملیات صورت نخواهد گرفت. درگام بعدی، ناتو اعلام کرد که ارتش ملی افغان توان لازم برای رهبری عملیات را ندارد. همه چیز به نتایج سفر کرزی به امریکا وابسته شده است. جرگه صلح، انتخابات پارلمانی، تکمیل فهرست کابینه وعملیات قندهار.
اخبار رسیده حاکی اند که سفراخیرهیأت امریکایی مرکب از دیوید پیتریوس، مک کریستال وچند عضو کانگرس امریکا به قندهار، آخرین بررسی هایی بوده است که هدف ازآن قانع ساختن کنگرس امریکا برای ایجاد تغییر ساختار سیاسی افغانستان است. گویا تا موعد سفر کرزی به امریکا، نتیجه گیری، تحقیقات وجمع بندی مسایل مختلف درمورد سرنوشت جنگ وصلح درمحور مهم قندهار تکمیل می شود. هیأت تحقیقاتی درجریان دیداربا مقامات نظامی ناتو و امریکایی درقندهار، حتی با لحن شوخی آمیز ازارتش طالبانی وابسته به احمدولی کرزی و حامد کرزی یاد آوری کرده اند. یک عضوکنگره مثلاً به یک دامنه کوه ها و مناطق اطراف شهرقندهار اشاره کرده و گفته است:
این منطقه تحت نفوذ طالبان احمدولی کرزی است! این سمت دیگر، طالبان حامدکرزی اند!
به گفته شاهدان عینی، وضعیت طوری است که حکومت حداقل درولایت کلیدی قندهار، پالیسی مشترک با طالبان را تدوین کرده و عملاً اتحاد حکومت با طالبان به وجود آمده است. بعد از هشداررئیس جمهور درمورد این که اگرفشارهای خارجی بالای حکومت ادامه یابد، وی با طالبان متحدخواهد شد، اکنون درمحور قندهارچنین به نظرمی رسدکه چنین اتحادی جامۀ عمل پوشیده است. امریکایی ها درهراس افتاده اند و سرگرم بازی های دپلوماتیک و آرایش زودهنگام عملیات اند تا دچارخطا درمحاسبه های خویش نشوند. نرمش اوباما دربرابررئیس جمهور درعمل، دوطرف کابل وواشنگتن را نسبت به یکدیگر عمیقاً محتاط تر کرده و به موازات آن، تدارک مقابله احتمالی درهر دو طرف قوی تر شده است.
یک عضو هیأت امریکایی که ازقندهار دیدن می کرد، درصحبت با یک روزنامه نگار، تصریح کرده است که ماه می برای افغانستان وامریکا بسیارحساس و تعیین کننده است. پیروزی عملیات نیروهای بین المللی وافغان درقندهار، دولت کرزی وایرانی ها متحد شان را تحت فشار قرار خواهد داد. بعد از مقابله لفظی کرزی با امریکا و مذاکره پر ازدست آورد هیأت پاکستانی با مقامات امریکایی، توازن نظریه طرف ها در باره کرزی را از بین برده است. قانون مندی تاریخ ناساز افغانستان حکم می کند که هرگاه توازن رهبری سیاسی افغانستان دربرابرقدرت های بزرگ دچار خلل شده است، سقوط حکومت حتمی بوده است.

انتخابات با مقدرات حکومت آقای کرزی پیوند دارد
ساعت ده و بیست
حالا درمحافل قدرت درواشنگتن سخن بر سر این است که بارک اوباما با مشکل برون مرزی سختی درحوزه افغانستان رو به رو شده است. رسانه های متعلق به مقامات قدرت چالش کنونی را" سخت ترین دشواری ها" نام نهاده اند. واشنگتن پست اشاره کرد که امریکا " درباره کرزی" وحل دشواری سخت افغانستان" پلان گسترده ای" را طرح کرده است. این برنامه گسترده را چه گونه می توان توضیح داد؟
طوری که من مطلع هستم، درسراسر دستگاه حکومت، ترس وهراس مسلط است. فکر می کنم مسئولان کمیسیون انتخابات که اخیراً درنتیجه سازماندهی تیم حاکم انتخاب شده اند، به مرور، رفتارخود را با طرح های جامعه جهانی هم آهنگ کنند. به نظرمن، جامعه جهانی هرگزاجازه نمی دهد که ولسی جرگه ضعیف، تابع اقدامات حکومت باشد. درپنج سال آینده، جنگ چندین جانبه درافغانستان میان قدرت های بیرونی به یک نتیجه نسبتاً مقدماتی نزدیک خواهد شد. اما اگرامریکایی ها به شیوه گذشته درافغانستان کار کنند، شکست نظامی، حیثیتی وسیاسی دریک قدمی شان است. نتیجه گیری من این است که اگر امریکا موفق شود پاکستان وروسیه را تا میزانی که موازنه پایدارتر درمنطقه را ضمانت کند، افغانستان این چانس را خواهد یافت که پس ازدوصد سال، جزو سیستم بین المللی شود.

ساعت یازده
مکروریان سوم
درحریم روحم، گژدم آتشینی رخنه کرده وهرلحظه ای که تکان می خورد، درموج عذابی الیم فرو می روم. یک گوشه روحم کاملاً دردست اهریمن دلتنگی، ترس وتنهایی است. دست وپا می زنم تا سرحال شوم. دلم گرفته وعاری از ابتکار و نشاط زندگی شده است. به هرکه می نگرم، دلم می سوزد. چه موقعیتی! این سطوررا درحالتی می نویسم که زنم نیز بعد ازمرگ پسر دربستربیماری افتاده است و روی تخت، ناله های حزن انگیزش را می شنوم. من دریک موقعیت لغزنده قرارگرفته ام. عکس ها وفیلم های فردا خیلی زیاد اند. درتلفن، درسی دی، درالبم... من چه گونه می توانم همه را نابود کنم؟ ترس من ازین است که اگرمن ازخانه بیرون شوم، خانم شمیم برود سراغ آن عکس ها و فیلم ها... چه حادثه ای دیگر پیش خواهد آمد؟ من واقعاً هول زده شده ام. این را گفته باشم که مرگ فردا، مرا درپالایش اندیشه ها وآرمان هایی که داریم، پولادین ترخواهد کرد. من به یک انفجار مبدل خواهم شد.
لحظاتی پیش دست وصورتم را می شستم. رادیو را بالای ذخیره آب  کمود گذاشته بودم وبرنامه "عزیزان گمشده" رادیو آزادی پخش می شد. درپایان برنامه ناگهان آهنگی به صدای ناشناس پخش شد که هماره از شنیدنش دیوانه می شوم:
بشنو از نی چون حکایت می کند                 ازجدایی ها شکایت می کند.

ساعت دوازده
نقشه رسانه ها درافغانستان
تحقیقاتی که من درزمینه وابسته گی ها و شبکه های مطبوعاتی انجام داده ام، به طور دربست، انارشیزم بی سابقه ای را نشان می دهد که در تاریخ کشور پیشینه نداشته است. اطلاعات من به طور فشرده این است که صحنه فعالیت های رسانه ای، درست تکرار تقابل سیاسی ونظامی از سوی چندین کشور و جریان های نماینده آنان دردرمحور افغانستان است. همه کشورهای ذیدخل درصحنه نظامی، سیاسی واستراتیژیک، به طور سیستماتیک درصحنه مطبوعات وتبلیغات پایگاه های تصویری، شنیداری وچاپی ایجاد کرده اند. معتقدم که نهاد های نظارتی امنیتی کشور، همه این شبکه ها را رد گیری کرده واز شگردهای مالی، هدف زنی و مقاصد ترویجی آنان مطلع اند؛ اما کشور دروضعی قرارندارد که به مثابه یک حاکمیت متمرکزملی، دم همه را قیچی بزنند.
رسانه ها به بخش های ذیل منقسم گردیده اند:
یک: رسانه های تنظیمی، شورا ها وشخصیت های قومی
دو: رسانه های رسمی دولتی ورسانه به ظاهرآزاد دولتی
سه: رسانه های مبلغ اهداف ایران وپاکستان
چهار: رسانه های جامعه جهانی به خصوص امریکا وانگلیس
درین آشفته بازار، جای رسانه ملی چه ازجنس تلویزیون، رادیو، اخباروجراید وروزنامه و... خالی است. کمک های بین المللی به هدف تقویت وحفظ حضور رسانه های آزاد، به طورهم آهنگ ومؤثر استفاده نمی شودو معمولاً بخش اعظم هزینه ها به جیب تیکه دارانی می ریزد که ناگهان علم ژورنالیزم را بلند کرده اند و به پول اندوزی مشغولند. اشغال عرصه رسانه ها به وسیله آنانی که با بهره گیری از هزینه های جهانی، عرصه رابرای افراد حرفه ای تنگ کرده اند، سبب شده است تا تولیدات رسانه ای روی خط تکرار، کلیشه کاری و حفظ حالت رکود از منظر ذوق وابتکار و مایه گذاری مفید حرکت کند. هرکمک دهنده خارجی شرایط ویژه خویش را دیکته می کندو برای رسیدگی به اهداف و مصالح مردم مملکت چیزی باقی نمی ماند. اما سرجمع این مسایل، اذهان عامه را درمعرض سیلاب خبری و تجاوز فرهنگی به طور تدریجی قرارداده است. رشد روحیه بازاری رسانه ها هرچند پیشرفت های جالبی دارد، ارزش های فرهنگی وملی را قدم به قدم به عقب نشینی واداشته ورسانه های درآمد زا، حاکمیت متشتت خویش را برقرار کرده اند. این درحالی است که کمترشخصیت  رسمی را می شناسم که واقعاً به آزادی بیان باورمند باشد. این که دربرابر این موج غیرقابل ایستا، کرنش می کنند، ازبرکت حساسیت جامعه جهانی است که تحت هیچ شرایطی اجازه نمی دهندکه رسانه ها اسیر خواسته های حکومت، فرماندهان، وافراد زورمند که به شیوه های کلاسیک حاکمیت عادت کرده اند، گردد.
اوضاع عجیب ومتناقضی است. ازیک سو آزادی رسانه ها وبیان رسماً ( به زورخارجی ها) درکشور نافذ است اما عملاً ارباب و اصحاب رسانه ها که عمدتاً جوانان اند، دربرابر یک حکومت شدیداً محافظه کار ودارای ماهیت دوره های استبدادی قرار دارند. روزنامه نگاران برای رخنه ونقب زنی درلایه های پنهان حرکت جامعه وحکومت به وقت وزمان فراگیری وکسب تجربه بیشتر نیازمند اند؛ اما حاکمیت دارای ماهیت کارکشته ودیوان سالار دوره های اکتساب وفراگیری را ازسر گذرانیده است. درین جا یک نبرد نابرابر درجریان است. حکومت با تمام سازوبرگ خویش، برای کتمان حقایق خوب عمل می کند؛ مگر ژورنالیستان جوان، درتلاش نفوذ درلایه های مخفی جامعه وحکومت با دشواری های سختی مواجه اند. تا کنون هیچ روزنامه نگاری موفق نشده است که مثلاً درخصوص پرونده خیانت یک وزیر، قوماندان، رهبرتنظیمی، مختلس، سارنوالی وقاضی و... یک اثرتحقیقی ارائه نداده است. سخت جانی حکومت متشکل ازوزیران واربابان امور که درخیانت وپنهان کردن خیانت سرهای شان را سفید کرده اند، به مراتب قوی تر ازتلاش های ژورنالیستان است. خود سانسوری جبری نویسنده گان گزارش ها نیزیکی ازعلل نازایی جنبش مطبوعاتی درمملکت است که درواقع بحثی است طولانی. گویا هنوز از لحاظ روانی" فیصلۀ رسای شمشیر  ودهان فراخ توپ وتفنگ" درجامعه حاکم است. درین هشت سال تنها کتاب تحقیقی که زمینه معرفی یک گروه ازجنگ سالاران خیانت به وطن را فراهم ساخت، به وسیله نگارنده تحت نام "رازخوابیده اسرارمرگ دکترنجیب الله - نوشته شده است که مشکلات سخت و دوامداری را ازسوی خائنین واعضای شبکه جاسوسان پاکستان که درحکومت کابل درمدارج بالایی قراردارند، متوجه من ساخته بودکه باعث ذلالت وشکست شبکه خیانت کاران شده است. من درین سال ها به تعمیق فعالیت های تحقیقاتی توجه بیشترکرده ام که برای افغانستان امروزما بسیار ضروری است. من پرونده امین فرهنگ، غرزی خواخوگی وشرکاء او وشماری ازپرونده های فساد کاران را به جامعه معرفی کردم. من می دانم که پیشبرد چنین پروژه هایی چقدرسخت وانباشته ازریسک است. فقط خیانت کاران شامل حکومت موفق شده اند که مرا ازوظایف رسمی دورنگهدارند وکار دیگری از دست شان ساخته نیست. ازین اشاره نتیجه می گیرم که ژورنالیستان ما اکثراً حوادث واهداف اساسی خود را به طورقاطع دنبال نمی کنند ویا روی ملاحظات مختلف، به اصطلاح" گذاره" می کنند؛ وگرنه، طیف خیانت کاران به زودی متلاشی می شود.


بیگانه به درخانه ایستاده
ساعت سه
جناب عزیزآریانفر، مترجم نامورومحقق امورتاریخ منطقه وافغانستان به نقل از شادروان عاقل بیرنگ کوهدامنی شاعرو نویسنده کشور نوشته است:
" اتفاق کردن افغان ها ووزن کردن بقه درترازو، امکان ندارد."
من درباره این که چرا درین خطه یا به قول برخی ناظرین" کوهستان بی برکت" انسجامی ازرهگذرسیاسی وملی به وجود نمی آید، زیاد می اندیشم. می دانم که به دلیل جغرافیای ناساز، تاریخ کج وکوری را نصیب شده ایم؛ اما من درین اندیشه ام که ما چه گونه می توانیم بدبختی خود را برای قدرت هایی که هنوزهم سعی دارند ما را درقفس استراتیژیکی به نام افغانستان درحبس نگهدارند، صادرکنیم ودرین راه، موانع را ازسرراه خود برداریم. من به این مسأله تیوریک باور ندارم که ما ناگزیزم درچنبره قدرت ها" توازن" را رعایت کنیم؛ درغیرآن، مانند پادشاهان وزمامداران سلف، مانند امیردوست محمدخان، امیرشیرعلی خان، امان الله خان، سردارداود، حفیظ الله امین، دکترنجیب الله، برهان الدین ربانی و ملاعمر گونسارمان می کنند. ما باید راهی بیابیم که شکست توازن درموقعیت  ما، طوری پیش بیاید که دست های دیگران را نیز بشکنیم. دپلوماسی صدورخرابکاری ودسیسه سازی باید درنظام سیاسی ما به پختگی برسد. حال فرصتی دست داده است که ما می توانیم چنین دپلوماسی و پروژه اطلاعاتی رادرکشورخود سروسامان بدهیم. ما تا زمانی که ازظرفیت های خویش برای ایجاد وصدوردهشت به دیگران به صورت مسئولانه استفاده نکنیم، نسل های بعدی ما نیزتاوان گناهان ناکرده را خواهند داد. من برآنم که سیاست های "گرگ آشتی" را باید کنار گذاشت. درین دنیا هیچ معیاری برای "برادری" وجود ندارد. هیچ معیاری برای هم ریشه گی دینی ونژادی وجود ندارد. این همه به اصطلاح" اظهارات مکذوب" کاذبین است که دور ما را حلقه بسته اند.
چرا ما به این نتیجه رسیده ایم که"اتفاق کردن افغان ها ووزن کردن بقه درترازوامکان ندارد."؟ علت اصلی را قبلاً به طورکلی توضیح دادم. علت اساسی دیگر این است که درسرزمینی که پسان ها افغانستان نام گرفت، قبل ازآن که چهارچوب قانون وسیاست ملی شکل بگیرد، سفربری امرا به هدف فتح سرزمین های دیگران آغازشد وبیش از ده بارتکرار گردید. قبل ازآن که تصفیه درونی درمیان جوانب مدعی شمولیت درقدرت به اتمام برسد، این مأمول تمام شده انگاشته میشد و سلاطین پیشین رو به سوی کشورگشایی می کردند و دیدیم که هنوز کشوری گشوده نمی شدکه ماری از درون آستین درسرزمین خود ما سرراست می کرد و شهزاده ای مدعی قدرت مثلاً ازقندهاروهرات سربرمی کشید و درمعیت رنجیت سنگه یا لشکرقاجاری ایران، علم بغی می افراشت وپادشاه از مأموریت کشورگشایی واپس می شد تا ما را دو باره به همان سوراخی بتاراند که برافراخته بود.  پادشاه می باییست لشکر بی سروپای خود را صد ها کیلومتر ازشبه قاره هند به سوی هرات می کشید واین دورباطل تا آن جا ادامه داشت که انگلیس ها رشته کارمنطقه را دردست گرفتند وپس ازآن، به سوی هرشهزاده وامیرزاده بی سروپا قلاب می انداختند تا بعداً او را به جان پادشاه اصلی بیاندازند.
صحنه های مضحک تاریخ را اکنون که ورق می زنیم؛ سوگمندانه مشاهده می کنیم که صحراهای خشک این وطن وکلیه گردنه های مهیب این خطه، زیرپای ستوران شهزاده ها و خانزاده های بی مسئولیت ناله کرده است. سرداراعظم یاغی می شود؛ اسلم خان ازلشکرمی گریزد تا به پادشاه بیگانه پناه گزین شود. سرداررفیق خان ازانعام دربارناراض، سربه کوه وبیایان می زند و با دریافت عطیه سلطان وشفاعت اقارب خاندانی دوباره می آید به سرداری سپاه.  سرداراعظم خان پیش، سردارمحمدعلی خان ازقفایش. اتفاق به گونه ای می آید که اعظم خان وعده های امیرشیرعلی خان را لبیک می گوید وبر می گردد اما طرفه این که سردار اسلم خان راه فراردر پیش می گیرد وبه سوی تخته پل شمال می رود و قلعه و جبهه خانه آتش می زند!! وزیرفتح خان مهمیزبه اسب می زند تا موکب روبه فرارشاه زمان را گیربیاورد. کامران ومحمود تاخت می زنند به سوی کابل تا به بالاحصاربیارامند و  چشمان خانزاده دیگری را "میل" بکشد.
بدین ترتیب، درامه قدرت این گونه به نمایش درآمده است. بی زحمت می توان فهمید که چرا درین کشور، هیچگاه تفکرملی برای حفظ مملکت شکل نگرفته است؟ همین امرباعث شد که دست اندازی قدرت ها خوبتر وقایم ترنتیجه بدهد. تشکل قبیله ای مملکت، دربرابر تزویر نوع اروپایی هیچ آزمایش درستی پس نداد. به قول نویسنده ای، "سعادت رکاب بوسی" و" غایت شرف واستعباد" شامل چند نخبه درباری بود که همه خرج شان ازحساب مردم غریب بود. همان بودکه حرکت اروپائیان ازحوزه هند و آسیای میانه به سوی افغانستان، ما را درتنگنای تاریخی قراردادو استخوان های ما را شکست.
استاد هارون امیرزاده می نگارد:
اگرکشور ما را از نقشه بکشید و به افریقا هم ببرید، بازهم اصلاح نخواهیم شد. زیرا در درون خود، زمینه پذیرش تجاوز را داریم وخود وسیله می شویم که مورد تاخت وتاز واقع شویم.
فرمایش استاد امیرزاده حقیقت ریز اما تلخی را بیان می کند. ما " در درون خود، زمینه پذیرش تجاوز را داریم و  خود وسیله می شویم که مورد تاخت و تاز واقع شویم." سیاست کشورهای بیگانه درافغانستان که بار بار درافغانستان شکست خورده اند وباردیگر تجارب و شکست های شان را فراموش کرده ودوباره به سوی افغانستان لشکر کشیده اند، مؤید همین حقیقت است. انگلیس سه بار، روسیه دوبار، پاکستان یک بار با ما جنگیدند و نتیجه نگرفتند؛ اما حالا بازهم شاهدیم که انگلیس و پاکستان وروس، درزمین خانه ما مشغول جنگ اند! دشمنان تاریخی بالای چه کسانی دلگرمی دارند که ازدرس های گذشته هیچ چیزی را اهمیت نمی دهند وبازهم می آیند؟
مگر نه این است که افغان ها خود، درسازماندهی تجاوزبیگانه به سوی خانه وکاشانه شان، استعداد عالی دارند؟
کجاست ازجمع حاکمان که اندرین باب" ازخزینه زبان حق گوی قفل سکوت" بردارد؟

اسماعیل خان چشم به راه دوصد میلیون دالر
ساعت چهار عصر- پانزده ثور
گفته می شودکه مبلغ دوصد میلیون دالرکه ازسوی میرویس پسر ارشد اسماعیل خان وزیرانرژی وآب دربانک دوبی ذخیره شده بود، علی رغم تلاش های موصوف برای دستیابی به آن، دراختیارایشان قرار نگرفته است. بربنیاد یک منبع مؤثق، بانکی که مبلغ متذکره سال ها پیش ( شاید درسال های 2002- 2003) درآن واریزشده است، گفته اند که پسربازمانده ازمیرویس خیلی خورد سن است ومطابق قانون بانکداری دوبی، برداشت پول به نام وی ممکن نیست. شاید تا سال های بعد، پسر میرویس حق آن را داشته باشد که به نام میراث دار پدر، پول انباشته دردوبی را تسلیم شود. از شش سال پیش تا کنون مطابق گردش درآمد زای دوصد میلیون دالر درمعاملات بین المللی، حجم واندازه پول دو برابر وحتی بیشتر شده است.  شاید همین گردش ارزش افزای پول، اسماعیل خان را درموقعیت عجیبی قرارداده است.
معلوم نیست که دوصد میلیون دالر ازکدام حساب و ازقرارکدام دارایی شخصی یا دولتی به وسیله میرویس به بانک دوبی منتقل شده است. رئیس جمهور کرزی دربدل حمایت اسماعیل خان ازکاندیداتوری کرزی درانتخابات و انصراف از تیم دکترعبدالله به اسماعیل وعده داده بودکه با استفاده از شأن وموقعیت رسمی ریاست جمهوری، سعی خواهد کردکه پول ها به دست وی برسد؛ اما یک رشته معیار وادلۀ قانونی مانع ازین کارشده است.
چه رازی است درین دنیا... بعضی اوقات، پول به غم جان بدل می شود! وآدمی را ذره ذره ذوب می کند!

تنورمارجه گرم نگهداشته می شود
انگلیس ایران- امریکا درمیدان جنگ
شانزده ثور- 1389
یورش نیروهای امریکایی به هدف تسخیرولسوالی مارجه هلمند، آغاز دور جدید جنگ استراتیژیک امریکا درمنطقه به حساب می آید. این جنگ قرارنیست به زودی خاتمه یابد. مارجه درسطح منطقه درواقع یک پوسته دشمن به حساب می آمد که به دست آمد. اما این پوسته به تلفات ومصرفش می ارزد. هلمند از مارجه قابل کنترول است. جنگ مخفی کشورهای ایران، پاکستان و انگلیس و حتی روسیه بر قدرت های باختر، عمدتاً ازهلمند مدیریت می شود. زیرا کاروان های تدارکاتی از پاکستان زود تر به میدان جنگ می رسد.
انگلیس هرچند دردفاع ازمنافع جهانگیرغرب درافغانستان ازامریکا تأسی می جوید؛ ازآب شدن کوه های یخ نفوذ خویش دربازی افغانستان وحرکت به سوی معامله های کلان برسرانرژی ایران وآسیای میانه درهراس است. هراس استراتیژیک انگلیس بالطبع مقاومت آن کشور به مقصد حضورمفید درجنوب کشوررا زنده نگهمیدارد وباعث ادامه تحرکات شورش آفرینی به منظورسراسیمه کردن امریکایی ها درهلمند می شود. ایران که خود را هدف بعدی درکوتاه مدت یا دراز مدت احساس می کند، دربرهم زدن ثبات " مسلحانه" دوباره هلمند با تمام قوا درتلاش است و توافق نانوشته انگلیس وایران درمحورهلمند، نوعی عملیات سایه را شکل داده است.
ضلع بعدی، قندهاراست که به حیث مرکزثقل افغانستان درجنگ های استراتیژیک منطقه ای شهرت دارد. ایران،  پاکستان ( البته استخبارات پاکستان جمع نهاد های افراطی متحد آن) و رخ دیگرسیمای انگلیس با بررسی این موضوع که درسقوط ولسوالی مارجه چه ضعف ها و خطاهایی وجود داشته است، خود را آماده کرده اندکه دردفاع از قندهار با قدرت و مدیریت هم آهنگ ومؤثری دربرابر ارتش امریکا ظاهرشوند. فکرمی کنم اگرقندهار به نفع امریکا سقوط کند، مرکزثقل جنگ کلاً به مناطقی خارج ازمرزهای افغانستان منتقل می شود. خرسندی ویا عدم رضائیت روسیه درنبرد های جنوب بسیار کلیدی است. اگرامریکاییان درین باره با آنان به توافقی رسیده باشند، ممکن است مرحله جدید جنگ استراتیژیک درجنوب به امریکا خاتمه پذیرد. اما اگرروسیه ازین معادله به نفع خویش چیزی نصیب نشود، و یا چنین نتیجه بگیرد که به نفع روسیه نیست،  دست همکاری به سوی محور ایران و پاکستان وانگلیس دراز کرده و آخرالامرپروژه جنگ جنوب طوری به بن بست می کشد که هیچ یک از طرف ها برنده نباشند که درآن صورت هیچ یکی ازآنان بازنده هم نخواهند بود. انگلیس وپاکستان درین ماجراها، دقیقاً مشابه به هم ( بازی دوگانه) کارمی کنند. تا زمانی که ملابرادردستگیر نشده بود، اتحاد دراماتیک بخشی ازطالبان با حکومت انتظار می رفت؛ اما امریکا توانست پروژه های رئیس جمهور کرزی درخصوص اتحاد یک جانبه یا ( به هرقیمت ممکن) را متوقف کند. رئیس جمهور کرزی برای بقای تیم خودش دست به چنین قمارهای بدون مشورت می زد که با منافع امریکا درتضاد بود. امریکا به صلح با طالبان نیاز ندارد؛ امریکا درگرماگرم جنگ وبحران خوب تر می تواند به اهداف بین المللی خود دست پیدا کند. به همین سبب، آنان به نظر اند که طالبان ابتدا باید استخوان شکن شوند وسپس درمورد میکانیزم تفاهم با ایشان فکر شود. امریکا خواستارآن است که نخست باید مشکل خود را با حکومت برسراقتداردرکابل یک طرفه کند و درقدم های بعدی، درمورد این که با طالبان چه رفتاری را درپیش بگیرد، برنامه های خود را اشکار نماید. زیرا جنگ کنونی جنگ افغانستان نیست. هرچند بیشترینه افغان ها با هم درگیر اند اما مشاهده می شود که ستون فقرات فکری و مالی جنگ، دریک سو، القاعده بین المللی شامل شاخه های افراطی عرب، پاکستانی، ازبک های القاعده وچچین های آشتی ناپذیر اند و درسوی دیگرجنگ، سربازان بیش ازچهل کشورخارجی دربرابرآنان صف بسته اند. معلوم می شود که مدیریت و سرنوشت این جنگ، به افغان ها چندان رابطه ندارد. افغان ها درین معامله بسیار ارزان می جنگند واز زمین شان که جنگ درآن جریان دارد، پولی هم به دست نمی آورند. یعنی حق مکان پرداخته نمی شود ضمن این که افغان ها خود هیزم این جنگ اند.
نتیجه می توان گرفت که خاصیت جنگ کنونی آن است که قدرت های درگیر، گاه طناب را شل می کنندو یا گاه ( درصورت لزوم) طناب را می کشند. درمجموع فکرمی شودکه میدان جنگ باید درهمین جا حفظ شود. امریکا سعی دارد حتی با حفظ میدان جنگ درافغانستان که هزینه های آن کشور را می بلعد، فشارهای استراتیژیک خود برایران و کشورهای دارای حوزه های انرژی را حفظ کند.

بامداد هفده هم ثور- 1389
باران دیرمدت دوشینه، طبعیت را شستشو داده است. از عقب شیشه درختان تروتازه را می بینم که درتازه از بسترصبحگاهی به سوی آفتاب ابرو بالا می کشند. مگر دل من گرفته است. گژدم آتشینی که مقیم روح من است، هرازچندگاه خودش را تکان می دهد. تنهایی انسان چقدرقطعی است!
وای باران باران
شیشه ای پنجره را باران شست
چه کسی نقش ترا از دل من خواهد شست؟
روزجمه است. قاری های قرآن ساعتی پیش آمده اند تا ختم قرآن کنند.
گاه فکر می کنم آیا برای ارباب مشیت تغییر این زندگی به شیوه دیگر، ( البته درزمانه های دیگر که نمی دانیم که چه وقت است) منظور نظر خواهد بود؟ دیریست که "زندگی برگردنم بارگرانی بیش نیست."

پیش لرزه سفر رئیس جمهور به امریکا
مطمئن هستم که برای تیم حاکم، پیش لرزه ای حادث شده است که سفررئیس جمهور به واشنگتن، چه حاصلی خواهد داشت؟ من به این نظرهستم که ازین سفرچیز دندان بگیری برای تیم ائتلافی به دست نخواهد آمد. تفاوت دیدگاه ها بسیار عمیق است و دوطرف یک دیگر را به چشم اشباح نگاه می کنند. دلایل را به طور کلی به شرح زیرمی نویسم:
یک: دولت به هربهای ممکن، ( بدون اتلاف وقت) خواستار خلط و اتحاد با طالبان است. درشرایطی که نارضایی مردم و جامعه جهانی از ضعف کاری و فقدان توانایی تیم حاکم رو به افزایش است. دولت بقای خود را درهمین مسأله تشخیص داده است. موقف جامعه جهانی تقریباً برعکس است. آن ها طرفدارحفظ حالت تشنج ودرصورت ضرورت، سرکوب طالبان اند. می توان این طورتعبیرکرد که درحال حاضر، طالبان باید نه ازکنترول بیرون شوند و نه هم ازصحنه ناپدید شوند.
دو: دولت بدون توجه به اجندای جامعه جهانی، مذاکره ومعامله عاجل باطالبان را به جلو می برد. حال آن که امریکا وغرب برشکستن یا حفظ ماشین جنگی طالبان به نفع اهداف خویش تاکید دارد و سپس طبق شرایط قابل قبول برای جامعه جهانی، اشتراک برخی افراد طالبان را درحکومت افغانستان درنظرمی گیرد.
سه: تیم حاکم تا کنون ازهرطریق سعی کرده است که اکثریت پارلمانی را به طرفداری ازحکومت درآینده به وجود بیاورد. انفاذ فرمان تقنینی و تدارکاتی ازین قبیل به همین منظور دردست انجام است. این رفتاربا اهداف جامعه جهانی درتضاد است. آنان می خواهند پارلمان آینده، ازسیطره قوه اجرائیه به دورباشد. این یک اختلاف کلیدی است وحل قضیه آسان هم نیست.
چهار: جامعه جهانی و مردم افغانستان انتظاردارند که دولت برضد شبکه های خیانت وفساد اقدامات قاطعی را انجام دهد؛ مگر دولت وشخص رئیس جمهور درکمال تعجب، مدعی اند که دامنه فساد وخیانت به آن سطحی نیست که "رسانه ها" به آن دامن می زنند. مقامات دولتی حتی توصیه می کنند که خارجی ها باید فساد وخیانت خود درحیف ومیل پول های کمک شده به افغانستان را اصلاح کنند.
پنج: رئیس جمهور علی رغم اختلافات عمیق با غرب وامریکا، انتظارداردکه امریکا ازواقعیت موجوددرافغانستان تبعیت کند. این نکته ای حساس  است و می تواند وضع را ازین هم بدتر کند. امریکا تازه برای این سوال پاسخی نیافته است که آیا کرزی بعد ازین می تواند شریک قابل اعتماد ویک همکار استراتیژیک برای امریکا باشد؟ تا جایی که مشاهده می شود، پاسخ این سوال منفی است.
شش: حکومت کنونی بیش از حد با ایران نزدیک شده است. به همان میزانی که ایران با امریکا دشمن قسم خورده و پایداراست، به همان پیمانه، دوستی حکومت کنونی با مقامات تهران قسم خورده و نا گسستنی معلوم می شود. تیم حاکم به این مسأله عنایت نشان نمی دهد که ایران صرفاً بازی های مخرب کوتاه مدت به راه می اندازد تا پروسه جاری جنگ وصلح درافغانستان را تخطئه کند.
دلایل دیگری هم قابل یاددهانی است که می توان به حیث وجوه افتراق میان دولت کابل وامریکا مرقوم داشت. حال دو راه باقی است: یا همیاری با جامعه جهانی و پاسخ دادن عملی به خواسته های مردم ناراضی، یا گسترش دورجدید تحریک طالبان (این بار ازشمال به سوی مرکز) من باوردارم که ایرانی ها اگر تشخیص بدهند که حکومت ورق های بازی را یکی پی دیگر می بازد، از حمایت تیم حاکم انصراف جسته و درخفا با امریکا وارد معامله می شود. تیم حاکم باید این خطر را جدی بگیرد. فکر من این است که علی رغم مسایلی که دربالا مذکورافتاد، سفر رئیس جمهور نتایج دراماتیکی را درپی داشته باشد، بی تردید، ترکیب کنونی دولت و تقسیم قدرت دردستگاه دولت و حکومت برهم خواهد خورد. اما اگرنتیجه ای به عنوان راه حل به دست نیاید، طالبان درمحاذات جنوب درحال انتظارباقی می مانند ودرآن صورت ممکن است حرکت طالبان به هدف وخیم ترکردن وضع امنیتی واعمال فشار بالای دولت، ازشمال به استقامت مرکز به حرکت درخواهد آمد.

نگاه مترصد ایران برفرازافغانستان
نهنگ های امریکایی درخشکه می خزند
ساعت سه بعد از ظهر
تحریص مردم برای قمچین زدن بحران از سوی شبکه های اطلاعاتی ایران درکابل درماه های اخیر پررنگ ترشده است. همزمان با تیره ترشدن رابطه میان امریکا و ایران برسرپرونده هسته ای آن کشور، عملیات ایرانی درقلمرو افغانستان درجهات مختلف افزایش یافته است. فکر می کنم که عملیات درظاهرپراکنده ( اما تحت مدیریت واحد) ایران درافغانستان هنوز هم خصلت بازدارنده، دفاعی وبهینه سازی پایگاه های اطلاعاتی دارد. البته حرکت خزشی ایرانی ها به دلیل آن که حرکت رژه وار از سوی نهاد های غربی هم علیه منافع آن کشورهم به چشم نمی خورد، قابل توجیه است.
ایران نسبت به امریکا درافغانستان، چانس های بهتری دراختیار دارد: عملیات ارزان، بدون تلفات افراد ایرانی، بازی درزمین بیگانه. این موهبتی است که امریکا وغرب نیز ازآن بهره مند اند وهنوز از سنت عملیاتی نوع امریکایی جدا نشده اند. شاید درمواقع اجبار، هنردرآویختن به شیوه محلی را دردستور کار خود قرار دهند.
درحال حاضر، ایرانی ها بخشی ازریزرف خود را به کار انداخته و مترصد اند که امریکایی ها چه گونه تکان می خورند. نقطه ضعف ایرانی ها این است که کلیه شبکه های آنان کم وبیش، شناخته شده اند و مانند انبارهای مهمات سرباز، درتیررس قرار دارند. شاید این نقشه کاری، عمدی باشد. الغیب عندالله
امریکایی ها همچون نهنگ های غول آسا هم در آب های ایستاده و هم درخشکه افغانستان یک سان حرکت به جلو می خزند. کمین می گیرند و عجله ای هم ندارند. ایرانی ها دستخوش شتاب زده گی اند. شاید از روی عادت عمل می کنند. زود تصمیم می گیرندو با سرعت جا عوض می کنند. درمواقع خاص، نخستین تحفه شان به دشمن، دوست خودشان است. به "دوستان افغان" ایران درافغانستان گاه احساس همدردی می کنم. شاید هیچ یک نتوانند ازیکدیگرشان به درستی استفاده و یا دفاع کنند. شگرد روس ها بهتراز ایرانی هاست. معنای مراوده واتحادبا دوستان منطقه ای خوب ترو آزموده شده تر درک می کنند. پاکستان ازهردو خوب تر عمل می کند. هنرانگلیسی دررفتار پاکستانی ها نتیجه بهتر داده است. مهذب، شکیبا و متواضع تراند.
تصویرکنونی ایران
ایرانی ها خود زمینه را برای انفجاراذهان عمومی افغانستان برضد خودشان مساعد کردند! هنراطلاعاتی مگرهمین است؟ اجساد اعدام شده ها را آورند و به بهای گزاف به خانواده های شان فروختند! سپس به جان پناهندگان افغان درشهریزد افتادند وهرآن چه درتوان داشتند، شناعت واستحقار به راه انداختند. من گاه به این باورمی شوم که برخی حلقات دردولت ایران جا دارند که برای بربادی وسیاه کردن چهره ایران فعالیت می  کنند؛ وگرنه، یک حکومت سالم و هشیار که این طورتف سربالا نمی اندازد. نمایش های این چنینی ایرانی ها سخت مشکوک است. شاید از نزدیک ترشدن دور چهارم تحریم ها دست به جوسازی وتنش می یازند. اگرچنین باشد، فایده اش چیست؟ اگرطوری شود که کارزار انتقام ازامریکا به راه بیافتد، ازهمه اولتر، "دوستان افغان" زیرپا له می شوند. درست همان چیزی که ایرانی ها روی آن محاسبات خود را بنا کرده اند. دوربعدی، بازی با آتش خواهد بود: آتش بازی با احساسات شیعیان وسنی ها.
شاید این بازی به راه نیافتد. دلیلش این است که رهبری جامعه شیعیان درافغانستان، خبیرترو قایم ترازآن است که کارفرمایان ایرانی برای آنان تجویز کنند. تدبررهبران شیعه وسنی خیلی مایه قدردانی است؛ می ماند، دسته هایی از همان"دوستان افغان" که به درستی روی شان سرمایه گزاری نشده است. سرپنجه های مفقود، درحد قابل تصور، مشهور به نظر می رسند. ایرانی ها چشم انتظار جوانی این دسته ها اند و خود می دانند که تجربه خرابکاری درسطح ملی را هنوزفرا نگرفته اند. فکرمی کنم که تسخیرقندهار، ورق را طور دیگری برگرداند.
مجریان برون آنان، مجریان برون مرزی ما را نمی توانند تشخیص بدهند. چون وجود ندارند. فقط شرفه پای جریان برون مرزی امریکایی را می توانند به خوبی بشنفند.
خودم را مدلل ساخته نمی توانم که چرا نگاه ایرانی ها به افغان ها، بدترازنگاه ایرانی نسبت به صهیونیست هاست!؟ چهارده هزار مظلوم افغانی درشهرداری تهران جان می کنند تا پایتخت جمهوری اسلامی ایران اززباله ها پاک شود. وقتی "جغدتهران" اختراع می شود، به جان خادمان مهاجرخویش چنان می افتند که گویی یک گروهان ارتش اسرائیلی رادرجریان حمله برتهران، به چنگ آورده اند. مطمئن هستم و ایمان دارم که همین انتقام جویان ایرانی، وقتی به عین دربرابر گروهان اسرائیلی قرار بگیرند، به گمان این که با یک امریکایی متمدن روبه رو اند، سربه حرمت فرود خواهند آورد. رؤیای امریکایی توفانی است که از درون هریکی آنان در گذر است. اگرچه می دانم که قاعدۀ جنگ اطلاعاتی واستراتیژیک ازین مسایل جداست وایرانی ها حراست از منافع ایران را برعهده دارند. این قدرهست که خاک پاک افغانستان ( مدفن اولیا وبزرگان علم ودین) نباید قربانی هوس های بیگانه گان شود. خدا نفرموده  است که چنین شود. دلم می گوید که زمانی فرامی رسد که سرپنجه های اطلاعاتی ما نیز درخیابان ها و کاخ های ایرانی خزیدن خواهد گرفت؛ و خدا نیاورد آن روزی را که ما برانسان ایرانی، چنان حالتی آوریم که آنان برما می آورند.

بامداد بیست ثور- 1389
صحنه های ترسناک درجاده های کابل
تردد موترهای پرقیمت که به موترهای"تعقیبی" موسوم اند، بیشتر از گذشته درجاده های کابل موجب تولید ترس وتخویف می شود. هزاران موترشیشه سیاه و پراز افراد مسلح درطول روز وشب، با بوق وهارن های گوشخراش به شکل زیگزاک وتعرضی درصف موترهای شخصی جلو می خزند وهرنوع احساس امنیت دربین شهروندان کابل را زایل می کنند. این صحنه ها پیوسته اشکال تحریک آمیز به  خود گرفته است. تردد غیرعادی، خلاف ترافیک جاده، با زورگویی وتعرض به حقوق مردم همراه است. سیمای کابل را نمی توان توضیح داد. همه چیزمیلیتاریزه به نظر می رسد. ساختمان ها ومحوطه اداره های دولتی وبین المللی وتأسیسات تجارتی شخصی به طور عمده، رنگ وبوی جنگی به خود گرفته وتعداد دیوارهای قالبی عظیم که موازی با دیوارهای اصلی تأسیسات ( آن هم درپیاده روها) گذاشته شده، امید وخوش بینی نسبت به هرگونه اصلاح وبهبودی وضعیت را از بین برده است. دیشب از جاده شماره سیزده منطقه وزیراکبر خان به سوی چهارراهی مسعود پیاده آمدم. زیرا جاده مدت یک ساعت مسدود بودو بعد فهمیدم که رئیس جمهور قرار است به سفر امریکا برود. دکترنادر وخانم فاضله را به حال خود رها کرده و پیاده روانۀ خانه شدم. قبل ازآن، چهل وپنج دقیقه جاده قفل بود. هنگام بازگشت نیز جاده مسدود  بود. نفهمیدم که حالا چراجاده را مسدود کرده اند؟!
صدای بوق حالت اضطرار، غرش ترسناک موترهای گشت اردوی که در وسط جاده متوقف بودند، اشاره سربازان وبادیگاردان به سوی یکدیگر منظره ای را درست کرده بود که عابرعادی قطعاً باید ازترس فرارمی کرد. صحنه ای بود که آدم فکر می کرد، به زودی دردقایق نزدیک، حادثه خونبار وغیرقابل جبران روی خواهد داد. برای من اجازه داده نشد که حتی پیاده از چهارراهی عبور کنم. فکرکردم که کدام هیأت عالی مرتبۀ کدام کشورخارجی از سوی میدان هوایی به طرف مرکزشهر درحرکت است. ناگهان متوجه شدم که موترهای کروزین شیشه سیاه به تعداد هفت تا ده عراده، با حرکتی شهاب گونه وخیلی بی باک، سررسیدند و ظاهراً هنگام گردش دایره ای از چهارراهی با مانعی برخوردند. هرچند جاده اسفالت است، اما نحوۀ حرکت موترها چنان بود که درنورچراغ های برق کنار جاده، قشرغلیظ خاک و دود را مشاهده کردم که بس ناگواربود.
موترهای ظاهراً وسایط "تعقیبی" موکب رئیس جمهور بودند که پس ازرفتن ایشان، دوباره به سوق الجیش خویش برمی گشتند. حرکت بسیارسریع وتحریک آمیز موتر با آن بی باکی غیرمسئولانه، یک چیز را درذهن من زنده کرد: حالت اضطرار. حالت دست به ماشه. خود سری. ایجاد دهشت.
همان طوری که درحاشیه چهارراهی ایستاده بودم، موترهای "سرکاری" ظاهراً ازبندش کوتاه مدت درچهارراهی عصبانی بودند و هنگام توقف و از افتادن از سرعت عصبانی کننده، قریب بود که پوزه های شان، به بدنۀ عقبی موترهای جلوی تصادم کند. من با خود گفتم:
چرا این ها با سرعت بسیارزیاد حرکت می کنند؟ اگرموتریاشخصی درهمان لحظه درمسیرجاده دم راه شان قراربگیرد، منهدم ونقش راه می شود. نتیجه گیری من این است که خودسری وبی باکی، از بالا تا سطوح پائین، به طورکامل عادی شده است و یک دسته از مردم ازین وضعیت، برای فرونشاندن هیجان ها ورؤیا های سرکوب شده و زندانی خویش بهره می گیرندو به بهای شکستن روحیه مدنی، به اصطلاح"کارخود را جورمی کنند."
چنین مظاهروحشت روز تا روزهم از سوی نیروهای بین المللی، نهاد های تجاری شخصی وهم از به وسیله تعقیبی های صد ها مأمورارشد دولتی به نمایش گذاشته می شود. این صحنه ها، نخستین روزهای پس ازسقوط دولت دکترنجیب را به یاد می آورد که محشری برپا بود و حالا به شیوه دیگری تکرار می شود.

سایۀ حمله برنیویورک
بامداد هشت صبح- بیست ثور
این طورمعلوم می شود که مقامات امریکایی، حمله ناکام تروریستی برشهرنیویورک را با یک دورجدید تهاجم برمنطقه قبایلی میان پاکستان و افغانستان پیوند خواهند زد. دادستان کل امریکا طالبان پاکستانی را متهم به طراحی حمله انفجارموتر درنیویورک کردند. این بار نوبت وزیرستان است. یا شاید نوبت پاکستان رسیده است که با تغییرات غیرقابل پیش بینی از سوی امریکا مواجه شود. پرونده فیصل شهزاد خیلی جدی است وشهزاد خان مسایل زیادی را فاش کرده است. هرچه هست به نظرمن، امریکا دوسیه پاکستان را قطورتر می کندتا به شکل جدی وارد منطقه شود.