ظهر:
شام روز گذشته، خداوند روح مرا در پناه خود گرفته بود. من درین روزها شدیداً احساس تنهایی و اندوه می کنم.
پسرهایم همه زیبا شده اند و روز تا روز جوهر شخصیت و استعداد خود را نشان می دهند.
2. تنش و تقابل میان حکومت و امریکا درحال افزایش است. فاسدان اداری را که کرزی حمایت می کرد، کم کم به چنگ دادستانی درمی آیند. صدیق چکری ممکن است به واسطه پلیس بین المللی درلندن بازداشت شده و به کابل منتقل شود. کرزی تا آخرین لحظه از وی دفاع کرد. اختلاف وتقابل میان سارنوال و کرزی توقف ناپذیر است. از سویی هم ایران ارسال اسلحه به طالبان قندهار را شدت بخشیده است. مایک مولن رئیس لوی درستیز های ارتش امریکا این موضوع را صریحاً درکابل مطرح کرد. رویارویی ایران و امریکا درقندهار ظرف ماه های آینده شکل جدی تری به خود خواهد گرفت.
3. برخی حلقات مرتبط با ...ابراز تمایل کرده اند که من اگر درانتخابات پارلمانی آینده خودم را نامزد کنم، از من حمایت خواهد شد. اما من هرگز به این مسأله تن نخواهم داد. من هرگز بدون پشتوانه و بنیاد واقعی درین معرکه خودم را درگیر نخواهم کرد.
عصر:
ساعت نه ونیم امروز یازده حمل حامدکرزی دریک پرس کنفرانس ناگهانی، بالحنی شدید وبی سابقه ای برضد کشورهای خارجی که ( اشاره واضحش به سوی امریکا بود) سخن گفت. وی گفت خارجی ها درامور افغانستان"شدیداً" دخالت می کنند و این ذهنیت را درمیان مردم به وجود آورده اند که آیا افغانستان درتحت اشغال قرارداردیا خیر؟ وی گفت اگر مداخله کشورهای خارجی (امریکا) قطع نشود ممکن است همه چیز برضد آن ها" معکوس" خواهد شد و درافغانستان به طورسراسری یک "مقاومت ملی" آغاز خواهد شد.
این گونه سخنان عملاً به معنی آغاز جنگ وجهاد برضد امریکا است. مجاهد کاکر کارمند تلویزیون طلوع به من گفت که وی درین کنفرانس همچنان گفته است که آنانی را که ما به نام "دشمنان" می شناسیم و برضد نیروهای خارجی می جنگند، در صورت مداخله آشکار خارجی ها در امورحکومتی، پس ازین به حیث "قهرمانان" خواهیم شناخت. این وضع درحالی اتفاق افتاده است که سفر التهابی بارک اوباما به کابل، تنش میان تیم کرزی و امریکا را افزایش داده است.
قرار اطلاع شب گذشته مایک مولن رئیس لوی درستیز های ارتش امریکا با صراحت از اکمال نظامی طالبان به وسیله ایران در قندهار خبر داد. وی اظهار داشت که تلاش ایران برای افزایش نفوذ درافغانستان عملاً درجهت منفی سیر می کند. یک منبع گفت که کرزی شب گذشته با مایک مولن درمورد مداخله ایران درگیر یک تشنج لفظی شده است. همین منبع گفت که کرزی دریک حرکت غیرعادی از مایک مولن خواسته بوده تا اتاق را ترک گوید.
خبری که ... می خواست درباره آن اطلاعات حاصل کند این بود که قطعات کوماندو های امریکایی بعد از ختم نشست خبری کرزی از دوجهت به محوطه ارگ داخل شده و عملاً کنترول آن را دراختیار خود گرفته اند. این شایعات هرگز قابل باور نیستند؛ اما درافغانستان هیچ چیزی دوراز احتمال نیست. امریکایی ها چهار سال پیش کاملاً اختیارات امنیتی ارگ را به مأموران داخلی تحویل داده بودند. اینک ورود دو باره آنان به نقاط کلیدی ارگ، از یک بحران درحال اوج گیری خبر می دهد. کرزی درکنفرانس مطبوعاتی اشتباه بزرگی را مرتکب شد. همان اشتباهی که داود خان درسال 1976 درماسکو دردیدار از کرملین مرتکب شده و بدون ملاحظه رهبر سابق و دکتاتور شوروی سابق را به شلاق ملامت و انتقاد بسته بود. اگر جا به جایی دو باره نیروهای ویژه امریکایی در داخل ارگ ریاست جمهوری درست ثابت شود، این بدان معناست که کرزی صاف وساده در قرنطین قرار گرفته و ممکن است ظرف روز های آینده، حوادث دراماتیکی اتفاق بیافتد.
ساعت یازده امروز (...) به حیث (...) کار می کند به (....) زنگ زد و به طور تلویحی سوال کرد که وضع در ارگ چه گونه است؟
(....) فوری به من نگاه کرد وگفت:
حادثۀ مهمی اتفاق افتاده است!
(....) از قول (...) از دکتر (....) که برای پی گیری و تصدیق این قضیه از (...) سوال کند. ما ساعت 12 به خانه (...) رفتیم. (....) تنها با وی سخن گفت. بعداً گفته شد که شب گذشته کرزی دریک نشست مخصوص رو به سفیر امریکا کرده و گفته است:
شما صریحاً درهر مسأله مداخله می کنید. مسئوولیت وخامت وضع به دوش شماست!
وزرای حاضر ازین سخن کرزی شوکه شده بودند. سفیر امریکا بی آن که واکنش نشان دهد، خنده کرده و قضیه را ظاهراً رنگ شوخی داده است. اما قبل از اتمام مجلس، ازجا برخاسته و بدون خداحافظی ورعایت عرف دپلوماتیک ارگ را ترک گفته است. سپس زلمی رسول وزیر خارجه با کرزی درمورد برخورد های نسنجیده کرزی در برابر جامعه جهانی با وی درگیری لفظی داشته و هشدار داده است که عمل کرد های وی و رویارویی با کشور های غربی برای افغانستان عاقبت بدی خواهد داشت. اما منظور وی این بوده که عاقبت این روشی که درپیش گرفته، برای شخص خودش بد خواهد بود.
کاکر گفت که شبی که اوباما در ارگ با شماری از وزرای کرزی و شخص خودش جلسه داشت، به زلمی رسول اجازه داده نشده بود که درملاقات خصوصی حضور به هم رساند. زلمی رسول از نظر تیم کرزی و ایرانی های همکار وی، به حیث یک عامل امریکا شناخته می شود. درهمان دیدار، مارشال فهیم و اتمر نیز حضور داشته اند. کرزی حین صحبت اتمر به سویش دست تکان داده و چند بار گفته بود که: آقای اتمر لطفا کوتاه گپ بزن. کوتاه گپ بزن... که تمام این مرداری ها از دست تو است!
ملاقات با اوباما خیلی آزاردهنده و از لحاظ روانی شدیداً تشنج آلود بوده است. بعد از رفتن اوباما میان زلمی رسول و کرزی بازهم یک مقابله لفظی درگرفته بود.
ادامه ماجرا:
کرزی دربخشی از سخنانش گفت:
خارجی ها درانتخابات ریاست جمهوری مداخله کردند وحالا نباید در امور انتخابات پارلمانی نیز دست مداخله دراز کنند. وی گفت: اگر تصمیم نگیریم آنها نمی خواهند انتخابات پارلمانی صورت بگیرد. آن ها میخواهند من یک رئیس جمهور نامشروع باشم و پارلمان هم نامشروع باشد. او افزود:
حتی بعضی اعضای ولسی جرگه تا سرحد مرگ از سوی خارجی ها تهدید شدند.
وی عصبانی بود و مجلس نماینده گان را در مورد این که روز گذشته به فرمان تقنینی رئیس جمهور رأی منفی دادند به باد ملامتی گرفت. وی دریک تصمیم غافلگیرکننده، صلاحیت انتصاب اعضای کمیسیون انتخابات پارلمانی را به خود اختصاص داده بود. براساس فرمان کرزی، تمامی اعضای کلیدی کمیسیون انتخابات برخلاف گذشته که سه تن آنان ناظران خارجی بودند، از سوی خود وی انتخابات می شدند. سخنگوی حکومت این اقدام را "افغانیزه کردن" تشکیلات کمیسیون انتخاباتی قلمداد کرده بود که از خارجی دیگر اثری نباید باشد. اما این فرمان از سوی امریکا فرانسه و دیگر کشور های حاضر غربی درافغانستان محکوم شد. این به معنای تشدید رویارویی تیم کرزی- ایران – پاکستان با استراتیژی غربی ها درافغانستان است. اختلاف ادامه یافت وهرچند کرزی به طور مشروط بعداً توافق خود را با شمولیت دو ناظر خارجی درترکیب رهبری کمیسیون ویژه انتخابات اعلام کرد، اما گفت که این ناظران در مورد مسایل انتخاباتی صاحب صلاحیت نخواهند بود.
کرزی از زمان برگزاری انتخابات پر از کشمکش ریاست جهوری پیوسته تاکید کرده بود که خارجی ها شفافیت انتخابات را به لجن کشیدندوعملا انتخابات ومشروعیت شخص رئیس جمهور را زیر سوال بردند و بعد ازین اجازه نخواهیم داد که انتخابات پارلمانی نیز به همان سرنوشت مسخره دچار شود. از همان آغاز که کرزی خودش را به حیث کاندیدای ریاست جمهوری در انتخابات دوم معرفی شد، امریکا و متحدانش شدیداً ناراضی و مخالف بودند. خصوصاً کرزی با درک این نکته که دموکرات های امریکا به رهبری اوباما هرگز او را به حیث یک متحد متعمد خویش نمی شناسند، مبارزه خاموش و سرباز گیری ائتلافی را آغاز کرده بود. وی بنا به تشویق پاکستان وایران ماه ها قبل از انتخابات، تمامی کسانی را که از نظر غرب، دیگر به درد متحد بودن نمی خورند به دورخود جمع کرد. اجماع جنرال دوستم، فهیم خان، محقق و خلیلی به حیث متحدان نظامی و سیاسی کرزی، خشم کشورهای غربی را برانگیخت اما بنا به صلاح دید هایی که نزد خود شان مهم است، از اجرای هرگونه تحرکات آشکار برضد کرزی خودداری کردند و روند تخریب ائتلاف کرزی و جنگ سالاران درسطوح مختلف و به شیوه های مرموز آغاز شده بود. این عملیات تخریب و سست کردن انساج ائتلاف کرزی و تنظیم ها اکنون به مرحله جدی وخطرناکی رسیده است. کرزی با وصف آن که امریکا دوستم را به حیث یک جنایتکار جنگی معرفی کرده است، او را به حیث یک بازوی محکم سیاسی به خود نزدیک کردو موازی با آن، فهیم خان ومحقق که با صرف هزینه های هنگفت پول تقریباً از صحنه سیاسی و نظامی کنار زده شده بودند، دو باره به خاطر تقویت تیم خودش روی کار آورد. از نظر غرب، این فعالیت های کرزی عملاً عقب نشینی به سوی هرج و مرج سال های گذشته تلقی شد و خاصتاً این که ابتکار این جبهه آرایی ها کاملاً دردست ایرانی ها افتاده است. ایران که هماره در صدد چاق کردن بحران و پروسه تخریب وجنگ درافغانستان است، خیلی چانس آورد که مدیر ضعیف و از لحاظ سیاسی خیلی ساده لوح مانند کرزی را در چنگ خود آورد و برضد منافع غرب درمیدان مقابله نگهداشته است.
توضیح:
پارلمان با رد فرمان تقنینی کرزی در مورد سلب صلاحیت خارجی ها در کمیسیون شکایات و نصب افراد وفادار به قوه اجرائیه در رهبری کمیسیون، سرانجام فرصت یافت تا از بی اعتنایی های قوه اجرائیه با سخت ترین شیوه، انتقام بگیرد. کرزی درموارد متعدد از جمله ابقای غیرقانونی رنگین دادفر اسپنتا به حیث وزیر خارجه ( علی رغم ردصلاحیت شدنش درپارلمان) اعضای مجلس را اهانت کرده بود. دربسیاری مسایل دیگر نیز، رویارویی و تقابل میان مجلس و حکومت به پخته گی رسیده بود. نخستین قدافرازی پارلمان زمانی قوت گرفت که کرزی وزیران دور دوم حکومت خویش را به مجلس معرفی کرد. در دور اول، 17 تن و دردور دوم 11 تن از وزیران پیشنهادی رد شدند. کرزی حالا مدعی شده است که خارجی ها دقیقاً درعقب این مقاومت پارلمان هستند. وی خاطر نشان کردکه خارجی ها قبلاً به وی هشدار داده بودند که اگر ترکیب کمیسیون ویژه انتخابات را به نفع خویش به هم بزند، جامعه جهانی از راه های دیگری، او را متوقف خواهند کرد. کرزی گفت: خارجی ها همین کار را هم کردند.
بیانات کرزی در حضور خبرنگاران و اعضای کمیسیون انتخابات که عمدتاً افراد وفادار به رئیس جمهور اند، با دقت ارائه شد. مسلماً کرزی نکات نکات مورد نظر را به مراتب در ذهن خود مرور کرده بود. او گفت:
درکشوری که 120 هزار تن عسکر خارجی درآن حضور دارند، وطن دوستی کار دشواری است. "وطن دوستی" اصطلاحی است که پس از 9 سال حکومت کردن وسروکله زدن با ده های رئیس جمهور بر زبان کرزی جاری شده است. اگر این وطن دوستی کار مشکلی بود وحالا هم کار مشکلی است، درین 9 سال کجا بودی؟
چه روزگاری است!
کشورهای خارجی رئیس جمهور می سازند؛ ارتش وپلیس تشکیل می دهند؛ پول می دهند تا جاده ها درست شود؛ خون می دهند که آقای کرزی روی تخت قدرت راحت باشد؛ با پول خارجی ها ظرف هشت نه سال به ده ها کشور سفر کرده و از دانشگاه های مختلف غربی ها و خارجی ها، دپلوم های افتخاری دریافت کرده. هرآن چه هست، ثمره همکاری رئیس جمهور با خارجی ها بوده است... حالا روی کدام انگیزه، اصطلاح "وطن دوستی" را اختراع کرده اند؟ از یک سال به این سو که خارجی ها و همکاران بین المللی رئیس جمهورمصرانه خواهان حساب دهی، شفافیت، رفع باند بازی، محو فساد، رشوت، انحصار قدرت و انحصار اقتصاد شده اند، این ها به یاد وطن دوستی افتاده اند؟ کارد به استخوان مردم رسیده و یک گروه کوچک معامله گران زورمند، به طور سرسام آور ثروت می اندوزند و بخش اعظم مملکت، درمنجلاب فقر و فشار و تهدید و مظلومیت درهم می لولند. به نظر تیم رئیس جمهوراگر این وضع به نفع خود شان ادامه یابد، افغانستان دارای حاکمیت مستقل ومشروع است و اگر ندای دادخواهی بلند باشدو مردم و متحدان خارجی خواستار تغییرات و اصلاحات اساسی در بدنه های اصلی قدرت و اجتماع باشند، آن گاه اصل حاکمیت ملی ووطن دوستی به خطر می افتد؟
کرزی گفت:
درانتخابات ریاست جمهوری سرنوشت" رعایای مملکت درقبضه یک سفارت" بود. این اشاره ای است به سفارت امریکا. مگر کرزی نباید فراموش کند که تمام ثروت او برادارانش، محصول کار آیی های همین سفارت است.
ساختار توضیحات کرزی این بود:
یک تغییر کوچک می تواند مفهوم همکاری جهانی را به مفهوم اشغال کشورو یاغی گری را به مقاومت ملی بدل کند. ازین نظریه معلوم می شود که کرزی قبلاً حساب کرده است که درصورت روی گردانی از غرب، کاملا به دامن کشورهای منطقه خصوصاً ایران وچین و پاکستان پرتاب شود. اما این راه نجات نیست. هرکسی که چنین می پندارد، ساده لوح است و در بهترین حالت، سرشت نظام سرمایه داری و خاصیت عملی نظم جدید جهانی را درک نکرده است و به شیوه کلاسیک به قضایا نگاه می کند. این یک سراشیبی سیاسی است که اصلا دیگر قابل جبران نیست.
از نظر کرزی، حکومت افغانستان بین همکاری ومساعدت و اشغال مانند یک پرده نازک است که اگر این پرده نازک از بین برود، همکاری و کمک دراذهان عامه به اشغال بدل می شود. دروضعی که بغاوت مسلحانه علیه خارجی ها ادامه دارد، تبدیل شدن همکاری جامعه جهانی به مفهوم اشغالگران، بالطبع شرایطی را به وجود می آورد که بغاوت سراسری شود و در شرایط شیوع این تفکر که افغانستان دراشغال است، مقاومت ملی سراسری علیه خارجیان آغاز شود. این یک هشدار حساب شده کرزی و متحدان منطقه ای وی است. اما کرزی از واقعیت مسایل آگاهی ندارد. این تصویری است که چند چاپلوس از دنیا بی خبر و نراد به وی تلقین می کنند. کسانی که برای حفظ منافع غیرمشروع شان، حقایق را دست کاری کرده و رئیس جمهور را درهاله ای از سوء تفاهم وسوء تعییر از اوضاع حقیقی سوق می دهند. وقتی کرزی علناً ساز مخالفت بزند، هیچ کسی از وی حمایت نخواهد کرد. شماری از والی ها و فرماندهان قاچاقچی و فاسد، هرگز خود شان را به خاطر بقای کرزی درقدرت به خطر نمی اندازند. خبرنگار بی بی سی این طور نتیجه گرفت که سخنان امروز کرزی به معنای رویارویی وی با بارک اوباما رئیس جمهور امریکاست. از نظر من که ناظر اوضاع هستم، سقوط کرزی حالا به یک امر حتمی مبدل شده است.
سخنان احساساتی کرزی، هیچ سودی درامربقای قدرت وی ندارد. اگر این تیم برای بقا سازوبرگ تهیه دیده است، جامعه جهانی از مدت ها پیش، چنین شرایط را پیش بینی کرده بودند ومی دانستند که کرزی به همین نقطه توقف خواهد کرد و فریاد مخالفت با خارجی ها را بلند خواهد کرد. کرزی این مسأله را درک نکرد که اگر خارجی ها بودند که او و رفقایش را از گوشه و کنار مهاجرت گردآوری کرده و مسند قدرت نشاندند، همین خارجی ها طبق ضرورت و صلاح دید شان، تیم دیگری را جایگزین این تیم می کنند. خارجی کجا با کرزی پیمان بسته بودند که تا زنده است، در قدرت خواهد بود؟ اگر کرزی ازین وضع راضی نیست، مردم چرا به خاطر یک گروه دوصد نفری که هشت سال قدرت را درقبضه خود داشتند وحالا حاضر به اصلاحات و تغییر نیستند، خود شان فدا کنند؟ کرزی خیال می کند که طالبان وتفنگداران گونه گون برای دفاع و بقای وی بوسه بر تفنگ خواهند زد!
اما حساب ایران جدا است. ایرانی ها تا مدتی درکنار کرزی باقی خواهند ماند تا برضد حضور امریکا فشار های شان را حفظ کنند. هرگاه معامله ای میان غرب وایران شکل بگیرد، همین ایرانی ها، کرزی وتیمش را خوراک دشمنانش خواهد ساخت.
توضیح نگارنده:
کرزی باید ازقبل درک می کرد که در شرایط کشوری مانند افغانستان که آزمونگاه قدرت های رقیب اقتصادی است و پایه های یک سیستم منضبط دولتی از مدت ها پیش درهم شکسته است، حوادث ودگرگونی های غیرقابل پیش بینی بالاثر عوامل خارجی همیشه پیش می آید. همان طوری که کرزی ریاست جمهوری و هشت سال قدرت را درخواب خود نمی دید؛ به همین گونه باید درک کند که موقعیت خود و رفقایش نیز یک امر ابدی و لایتغییر نیست و موقعیت خودش نیز مشمول طبیعی تغییرات و تبدلات دراماتیک می تواند باشد. بنا برین تفکر" من زنده جهان زنده، من مرده جهان مرده" را نمی تواند با سرنوشت کل مملکت گره بزند و علم بردارد که برکناری و نبود من فاجعه است و اگر من نباشم، باید هیچ نظم و دست آوردی هم نباشد. همه چیزمانند گذشته درهم وبرهم شود تا هیچ نیروی دیگری روی صحنه نیاید.
خاصیت کرزی از ابتداء مشخص بود. درمدیریت ضعیف؛ درمدارای منفی قوی؛ درتحلیل بافت وجریان اصلی مناسبات قومی و سیاسی بسیار ضعیف؛ اما درمعامله گری مقطعی ماهر؛ درپیمان بندی های شفاهی بسیار فرزو چالاک؛ دروفاداری به میثاق سیاسی و گروهی و... سخت ناپایدار... متحدانی چون فهیم خان، محقق و دوستم که حالا از روی ناگزیری کمر به حمایت وی بسته اند، همیشه به تحریک جامعه جهانی و مدیریت کرزی از سریر قدرت به زیرافتادند؛ ولی زمانی که کرزی خود آماج انتقاد و بی مهری متحدان جهانی قرار گرفت، به دامن رفقای دیروز چنگ زد و آنان را درهمان کشتی لرزانی نشانید که خودش ناخدای آن شده بود.
دردوره قدرت کرزی، فساد بین المللی با شبکه های فساد داخلی دست به هم دادند و از ایجاد نظام نیرومند جلوگیری کردند. درین سال ها، هردو گروه فساد کاران چنان درقاپیدن امکانات ملی وجهانی سرگرم بودند که هیچ به آینده نیاندیشیدند و فکر کردند که سیستم سرمایه داری درین کشور دامن پهن کرده و نباید فرصت ها را برای پول اندوزی به هر طریق ممکن از کف بدهند. پس تا توان داشتند، به هر سو چنگ انداختند وخود شان را از حیث جمع آوری مال و دارایی ملی وبین المللی تأمین کردند. تا همین یک سال پیش، هیچ کس، نه کشورهای خارجی و نه هم مسئولان حکومتی، از عواقب قانون شکنی، نارضایی مردم، توقف بازسازی، غارت هزاران گونه امکانات داخلی وخارجی احساس خطر نکردند. ایران و پاکستان که از سیطره غرب درین جا رنج می کشیدند؛ از پروسه ای که با انارشیزم و شکل قهقرایی اقتصاد سرطانی جنگی و تجارت مواد مخدر همراه بود و جلو نظام سازی را سد می کرد؛ نه این بهره برداری می کردند؛ بلکه به انحاء مختلف برگسترش روحیه خبیث بی مسئولیتی، خودسری و رقابت در زراندوزی و زورپروری حلقات فاسد، غیرملی و بی رحم یاری می رسانیدند. وقتی امریکا گلیم خود را تا اندازه ای از عراق جمع کرد؛ متوجه افغانستان گردید. آنان خوب مترصد بودند که دوره شش هفت ساله کرزی، فقط یک ساختار مافیایی را که به هیچ مرجعی جوابگو نیست به وجود آورده است. هردو، هم جامعه جهانی وهم تیم برسر اقتدار کرزی که کرسی ها را به اختیار خود، برای معامله داران و هم پیمانان مالی خویش تقسیم می کردند و گاه کرسی ها را در بدل پول های هنگفت به فروش و سرقفلی می گذاشتند؛ متوجه شدند که موتور فرسوده این گونه حکومت دیگر بر وفق مراد جلو نمی رود، در صدد تعویض آن شدند. پس پیش زمینه چنین تعویضی باید ظرف چند ماه آماده می شد. تبلیغات و انتقادات را به آدرس پارتنر افغانی خویش روی دست گرفتند تا زمینه طبیعی را برای جایگزینی یک ساختار دیگر دولتی که بتواند تا یک دوره دیگر، خوب تر به منافع شان کار کند، فراهم کنند. این جا بود که شبکه افغانی فساد دربرابر سیستم فساد خارجی دست به واکنش بلند کرده است. شبکه داخلی همچنان فکر می کند که بایدجامعه جهانی طرح خود برای ایجاد یک ساختار دیگر را کنار بگذارد و به همین شیوه و طریقی که امور مملکت پیش برده شده، به همین نحو بعدازین هم ادامه پیدا کند. اما پارتنر افغانی فساد ازین حقیقت آگاهی ندارد که سیستم خارجی سرمایه داری، درهر مرحله بایدخودش را تعویض کند. سازوبرگ تغییر را خودش قبلاً با یک سنجش سیستماتیک به وجود می آورد. درغیرآن، مفاد سیستم بین المللی صدمه می بیند. سیستم جهانی هرگز حاضر نیست که منافع خود را به قیمت حفظ وضع موجود ( به نفع پارتنرداخلی) به خطر بیاندازد. جریان افغانی فساد کاران، هیچ گاه به این امر نیاندیشیدند که درشش هفت سال اول باید علاوه بر فربه کردن دارایی های خویش، الزاماً منافع ملی را هم از یاد نبرند و درکشور ویران، یک مقدارامکانات سرسام آور بین المللی را به کار بگیرند. این شبکه چون از درک همکار جهانی خویش عاجز بود، خیال می کرد که بعد ازین، سرازیری امکانات بی حساب وپرسان جهانی تا زمانی نامعلوم همچنان ادامه خواهد یافت. پارتنر افغانی فساد بین المللی کوتاه نظری پیشه کرد و بیش ازحد اطمینان داشت که هیچ عاملی موقعیت ایشان را با سوال رو به رو نخواهد کرد.
نتیجه انارشیزم سیاسی، تشکیلاتی، اقتصادی و تجاری چنان بود که اکنون توان جلو رفتن بیشتر به شیوه هفت هشت سال گذشته را ندارد. مرحله جدید باید مفتوح شود. هفت هشت سال اخیر، مرحله نخست مأموریت جهانی درافغانستان بود. مرحله بعدی، به نحو دیگری خواهد بود. این جاست که پارتنر افغانی با درک احساس خطر، اکنون خیال دارد که اذهان عامه و نیروی اجتماعی افغان ها را باردیگر به هدف تحت فشار گذاردن رقبای بین المللی خویش به کار اندازد. اما این نظریه دیگر جوابگوی وضع موجود نیست. درطی این مدت، مردم افغانستان از شبکه داخلی فساد به مراتب بیشتر از شبکه خارجی فساد دلزده، مأیوس و ناراض شده اند. دیگرکسی مانند گذشته ها به جوش نمی آیند. هرکس حتی آدم های عادی درین هشت نه سال تجربه بازار آزاد، نسبت به منافع شان حساس و هشیار شده اند.
شبکه تحت رهبری کرزی چون از درک سیاست های جهانی ناتوان بودند، هیچ گاه برای استحکام پایه های منافع ملی و انضباط بافت اجتماعی به نفع خویش استفاده نکردند تا در روز های بد، به کار شان بیاید. این شبکه هرگز به قانون جاری وقوانین نافذه کشور عملاً التزام نشان ندادند. درین کشور، درین سال ها، هرکس، اعم از والی، قوماندان، وزیر، رئیس، شهردار و... هرچه از دست شان سرزد، مورد مؤاخذه قرار نگرفت. کرزی واقعاً دربرابر شبکه دولتی وابسته به خود، اغماض پیشه کرد و هیچ رفیق خویش را از خود آزرده نساخت. صدها پرونده کلان خیانت، رشوت، زمین خواری، غصب ملکیت های شخصی و دولتی و اشاعه مافیای صد رنگ درریاست ها و کمیسیون های نام نهاد تلمبار گشت اما هیچ دوسیه ای به نام خدا، به نام قانون، به نام منافع ملی وبه نام حفاظت از حقوق و آبروی انسان افغانستان، ورق زده نشد. هزاران متعدی، قاچاقچی، تروریست، غاصب وگناهگاران بزرگ درمعافیت کامل به فعالیت های شان ادامه دادند ودرمجموع صرفاً چند صد نفرازین وضع تأسف بار لذت می بردند و گروه های استفاده جو و معاف از قوانین، سرمایه های شان را روانه کشورهای خارجی و بانک های دوبی می کردند. غربی ها، وقتی به فساد و استفاده جویی سازمان داده شده میدان می دهند، این درایت را برای خود محفوظ نگه می دارند که عندالضرورت هروقتی اراده کنند، مسیر گردش پول و اهداف امکانات خویش را بربنای قوانین خویش تغییر می دهند تا منافع دراز مدت شان صدمه نبیند. اکنون بحران میان کرزی و جامعه جهانی، درواقع بحران تجاری میان دوهمزاد است. درین کشمکش، نیمه ضعیف تر این سیستم جا خالی می کند و جای خود را به جریان مسلطی که دارای پشتوانه و مدیریت قوی تر است، خالی می کند. درین معامله تکلیف مردم روشن است. مردم هیچ مکلفیتی ندارند که مانند گذشته به نام دین و مذهب و عنعنات وارزش ها، خودشان را به منظور حفاظت از پارتنر افغانی تجارت بین المللی درخطر قرار دهند. کرزی و تیم تحت رهبری ایشان در سال هایی که مست بهره برداری از امکانات به ظاهر بی پرسان داخلی و جهانی بر شانه مردم سوار بودند، می توانستند مردم را با خود نگه دارند. می توانستند پنج انگشت را یک جا به دهان نبرند و به درد ها و نیاز های مردم هم رسیدگی کنند. می توانستند قانونی را که در زمان خودشان ساخته شد، یک مقدار به عمل بکشانند. می توانستند به نام اسلام وافغانیت، به اشک و آه مظلومان و فقیران و آنانی که درین گیرودار وحشت ناک حیثیت و حقوق شان زیرپا می شد، توجه کنند و نگذارند که مردم به طور کامل از اعمال آنان نومید شوند و جمعی به صف طالبان بروند وجمعی دیگر، از فشار درد و بی پناهی، روزتا روز لاغر شوند و انرژی های خویش را با سرعت از دست بدهند. نسلی از مردم که در زمان تسلط شبکه کرزی و شرکاء وی درافغانستان به سر بردند، درهشت سال به اندازه بیست سال پیر شدند و به میزان یک قرن رنج کشیدند. صف گدا ها به طولانی ترین سطح خویش رسید. صدها هزار خانواده از فرط فقر و زورگویی و انحصار وگرانی فروپاشیدند و کودکان وزنان ومردان خانواده ها هریک به راه قهقرا رفتند. هیچ کسی ازین شبکه به گل ها آب نداد. جاده ها را به حال نیمه ویران رها کردند اما درعوض، موتر های یک صدهزار دالری را روی سرک های دو دالری راندند و خاک و گرد و آلاینده های مختلف را به دماغ انسان های هموطن خویش تپاندند.
دیگر کسی به عشق نیاندیشید
دیگر کسی به فتح نیانیدیشید
دیگر، هیچ کس به هیچ چیز نیاندیشید
اما شبکه های فساد به یک چیز آزمندان اندیشیدند وچسپیدند: پول های نامشروع، غارت ملی و بین المللی.
حالا شبکه فساد جهانی این شبکه داخلی را به نفع خویش نمی داند.
فلسفه اصلی کشمکش تیم کرزی با جامعه جهانی، همان است که شمه ای ازآن را درین یادداشت توضیح دادم.
سیزده حمل: (بامداد)
پیترگالبریت یک ناظر امریکایی انتخاباتی که شش ماه پیش درنتیجه اختلافات میان وی و کای آیده نماینده سابق سازمان ملل متحد درکابل از افغانستان خارج شد، حامدکرزی را باردیگر به تقلب درانتخابات متهم کرده است. درانتخابات حدود یک میلیون و سه صد هزار رأی باطل اعلام شد.
خبردوم:
حکومت اکنون با تحکم عمل می کند. وزارت عدلیه با لحنی تحریک آمیز، رد فرمان تقنینی کرزی از سوی ولسی جرگه را کاملا مخالف قانون اساسی اعلام کرد. سیدیوسف حلیم:
ماده 79 قانون اساسی حکومت را صلاحیت می دهد که درحالات عاجل فرامین تقنینی را وضع کند. اگر فرمان به پارلمان فرستاده نمی شد، حکم نقض می شد. واضح است که واکنش وزارت عدلیه به دستور رئیس جمهور پا به عرصه کشمکش میان ولسی جرگه وقوه اجرائیه گذاشته است. اما فایده ای برای حکومت نخواهد داشت. صرفاً بحران را تشدید می کند. این طور به نظر می رسد؛ هراندازه ای که کرزی طناب بحران را به سوی خود بکشد، به همان میزان، حدود اختیارات و قدرت خود را از دست خواهد داد. وی دست و یخن با نیروهایی شده است که همه چیز را برایش فراهم کرده و او را رئیس جمهور ساخته اند.
گالبریت حالا می گوید: ریاست جمهوری کرزی مشروعیت ندارد. یک نماینده دیگر می گوید:
اگر کرزی به این نظر است که کمیسیون انتخاباتی طرفدار وی درانتخابات تقلب نکرده اند، پس چرا شش هزار کارمند انتخاباتی را از کارشان برکنار کرده است؟ آیا این تناقض صریح نیست؟
مثل این که کرزی دستخوش یک حالت سرگیچه شده است. حالا شاید مهم نباشد که درسخنان وی تا چه میزانی تناقض وجود ندارد.
دکترعبدالله:
کرزی عادت دارد که برای مسایل درست تحلیل نادرست ارایه می کند.
توضیح:
من به عنوان یک ناظر مستقل در انجمن مدنی وحقوقی برای افغانستان تحولات قبل از انتخابات را دنبال می کردم. لازم می دانم دریافت های قبلی ام را درمجموعه یادداشت های حاضر درج کنم:
اشاره:
ساعتی پیش درپوشه کمپیوتری دست های خودم، مقاله ای یافتم که ظاهراً ازنظرم ناپدید شده ودر جوزای 1388 نوشته شده بود. با توجه وضع کشور، لازم می دانم که درین بخش یادداشت سیاسی، مقاله را بگذارم و شما را به مطالعه آن دعوت کنم.
وضع افغانستان قبل ازانتخابات وبعد از انتخابات
از قبل قابل پیش بینی بود که فضای انتخابات درافغانستان با چالش ها و سبوتاژ های سختی رو به رو خواهد بود. علت این امر به طور عمده آن است که جامعه جهانی به خصوص امریکا و متحدان مبارزه با تروریزم، وضع افغانستان را از طریق مراجعه به گزارش ها وتحقیقات پاکستان وانگلیس بررسی و قبول کردند. مقامات امریکایی و اروپایی، تا یک سال پیش مداخله، سبوتاژ و تخریب سیستم جدید درافغانستان از سوی پنج کشور ایران، پاکستان، انگلیس روسیه و چین را باور نداشتند.
غرب زمانی متوجه خطرهای جدید شد که طالبان قوت گرفتند؛ حاکمیت دولتی ضعیف شد،( نفوذ ستون پنجم دشمن برای ایجاد ارتشاء، فساد اداری و مدیریت ناسالم) وایجاد مفرزه های اپراتیفی طالبان از سوی ایران و پاکستان و عملیات های پارتیزانی آنان درداخل افغانستان تشدید شد و درنتیجه، تلفات سربازان بین المللی افزایش یافت ومیلیارد های دالر پول کمکی خارجی به افغانستان، از سوی باند های فساد خارجی وداخلی حیف ومیل گردید.
حال افغانستان از لحاظ امنیتی تقریباً به سال های پراز حوادث وحشت ناک جنگ داخلی نزدیک شده است.
این سوال برای امریکا ومتحدان جهانی ضد تروریزم مطرح است که چرا این وضع پیش آمد؟
چرا افغانستان علی رغم آن که تحت پوشش ده ها هزار نیروی آزموده و مجهز بین المللی قرار دارد، هنوز هم طعم شیرین امنیت وآرامش را نمی چشد و سربریدن، انفجار، اختطاف، تهدید، خشونت، بی نظمی وغیرفعال بودن اداره های عدلی و قضایی اوج گرفته است؟
رقابت میان امریکا و انگلیس درافغانستان از یک سو، دشمنی ذاتی ایران با غرب وامریکا از سوی دیگر، میدان چالش وخطر را دو باره داغ کرده است. استراتیژی پاکستان، ایران- روسیه وانگلیس به منظور تحت فشار گرفتن امریکا و متحدانش دربستر جنگ افغانستان تا حد زیادی باهم همخوانی دارد. نزدیکی طبیعی پاکستان وایران- روسیه، سبب شده تا این کشورها، درعمق و تاروپود جامعه، اداره دولت، پلیس ونهاد های اجرایی افغانستان نفوذ کنند. امروزه تمامی پروژه های کلیدی درافغانستان، بنا به خواست ایران و پاکستان وروسیه، سبوتاژ می شود. همه این فعالیت ها به دستور ایران- روسیه وپاکستان اما به وسیله اتباع افغانستان که به آنان وابسته هستند، انجام می شود. انگلیس با اتکا به سابقه شناخت از افغانستان، قویاً درتلاش است تا وضع موجود افغانستان را به نفع حیاتی بریتانیا مدیریت کند.
هدف چیست؟
برای انگلیس، سیاست مرموز دوستی مخفی با طالبان، حفظ طالبان و ادامه حضور بدون جنگ درهلمند بسیار حیاتی است. هدف اصلی، امن کردن پاکستان وایران و همچنان جلوگیری ازغلتیدن پاکستان به سوی امریکا واز گرایش ایران به سوی یک نظام دموکراتیک است. در مرحله اول، پاکستان دهلیز عبور انگلیس به سوی ذخایر سرشارآسیای میانه و دردراز مدت مسیر راه یابی به بازی های بزرگ به سوی چین وکاشغر و سین کیانگ است.
انسداد دروازه پاکستان و افغانستان به روی انگلیس، به معنای، برچیدن بساط حضور انگلیس از آسیاست. پس وقتی صدراعظم انگلیس می گوید که جنگ درافغانستان، درواقع حفظ هستی بریتانیا درین نقطه داغ بازی های کلان است، گزافه نمی گوید. علاوه برآن برای انگلیس، استقرارآرامش، صلح وتوسعه افغانستان سودمند نیست. حفظ بحران، حفظ فشار و ترس، تهدید خفته علیه امریکا و متحدان اروپایی اش، برای انگلیس سود استراتیژیک دارد. این چیزی است که امریکا درهفت سال گذشته به آن چندان توجه نکرده؛ اما حالا به طور جدی به این مساله حساس شده است.
می توان نتیجه گیری کرد که رویارویی اعلام ناشده درقدم اول میان انگلیس وامریکا درافغانستان شروع شده است.
درگام دوم، برای کشورهای انگلیس، پاکستان وایران- روسیه، حفظ جنگ و بحران درافغانستان به طور کل سودمند است. پاکستان درموجودیت امریکا وغرب در بستر کلیدی مانند افغانستان، کلیه سرمایه گزاری های شصت ساله خود در افغانستان را درخطر می بیند. پیش از سال 2001 پاکستان مدیریت جنگ وصلح و نظام سازی درافغانستان را تا حد زیادی دراختیارخود داشت؛ اما با کشانیده شدن پای امریکا و غرب به طور مستقیم درافغانستان، نقش پاکستان اندک اندک درزمینه تعیین رهبری سیاسی درافغانستان کاهش یافته است. اما نفوذ پاکستان به حدی عمیق است که تا سال های متمادی آینده، قدرت از بین بردن برنامه های عمران یک افغانستان جدید را خواهد داشت.
پاکستان توانایی تخریب و سبوتاژ پلان های بین المللی در مورد ایجاد یک محور قدرتمند درافغانستان را تا مدت های طولانی خواهد داشت. خصوصاً این مساله مهم است که استراتیژی اعلام ناشده کشور های قدرتمند انگلیس وایران ( جمع پاکستان وروسیه) حداقل برای مقابله با امریکا و متحدانش، با هم مشابه اند. وجوه مشترک میان این کشورها، که بعد از سقوط طالبان، نفوذ بی سابقه ای دردولت و نهاد های حاکم درافغانستان دارند و پیوسته آن را تقویت کرده اند، هرنوع چانس پیروزی بزرگ برای نظام سازی و تأمین امنیت را ضعیف کرده است.
حال این کشورها، در میدان مبارزه های انتخاباتی، به طور واحد، پلان شده و مشترک کار می کنند. می توان حدس زد که چه مبارزه ای دشوار، پیچیده همراه با حوادث عجیب و معامله های سردرگم و دراماتیک درپیش است. نگرانی درین دور انتخابات از همین ناحیه زیاد است.
این کشورها تشخیص می دهند که حکومت بعدی درافغانستان مانند هشت سال اخیر، کاملا دراختیار ماموران وابسته به ایران – روسیه و پاکستان وانگلیس نخواهد بود. پس برای حفظ چنین موقعیت، تلاش هایی درجریان است که ممکن است بیشتر درجهت تخریب، تضعیف و بی اعتبارسازی انتخابات باشد. ایرانی ها تمایل دارند که بحران مشروعیت درایران به شکل معکوس آن، درافغانستان تکرار شود تا زیان های ناشی ازآن، متوجه حضور امریکا و متحدانش باشد. درین بازی دو استراتیژی جهانی و منطقه ای با هم در رقابت افتاده اند.
بدین ترتیب، افغانستان با خطرات وچالش های تاریخی رو به رو است.
هدف امریکا وغرب:
این طور به نظر می رسد که غرب به خصوص امریکا درافغانستان علاقه مند آن اند تا بحران بیش ازین درافغانستان ادامه نیابد وباید دست مداخله گران منطقه ای
( خصوصا همسایه های افغانستان) از دست اندازی درین کشور کوتاه شود. پیام اصلی این سیاست آن است که باید جنگ و درگیری از افغانستان به هر بهای ممکن، بیرون شود. خروج جنگ از افغانستان به خارج ازین کشور، به معنای آن است که این بحران به نحو مزمن، درپاکستان و ایران منتقل شود.
به نظر می رسد که حفظ جنگ دربستر افغانستان، دیگر به سود کشورهای غربی که بیرق دموکراسی و ارزش های مدنی را دردست خود دارند، نیست. افغانستان باید به نمونه ای دموکراسی، صلح، پل ارتباطی مشترک میان کشورها مبدل شود. مدل سازی غرب درافغانستان، واضحاً دکتاتوری های آسیای میانه، نظامی گری های پاکستان و دکتاتوری مذهبی حاکم برایران را آرام آرام باخطر تضعیف و حتی فروپاشی رو به رو می کند.
درحالی که رویارویی قدرت ها ادامه دارد، طبیعی است که این رویارویی ها اکنون به عرصه انتخابات کشیده شده است. از دوسال پیش که هنگامه ازدیاد فساد، خیانت، بی کفایتی وافزایش سرسام آور تجارت وتولید مواد مخدر دردستگاه حکومت کرزی از سوی جامعه جهانی و نهاد های ناظر درافغانستان مطرح شد، حکومت افغانستان را مجبور کرد که برای حفظ اقتدار خویش، تلاش هایی را به کار گیرد. بنا برین رئیس جمهور کرزی، از دوسال به این سو، نگاه خود را به سوی ائتلاف منطقه ای ( ایران- روسیه، پاکستان وانگلیس) معطوف کرده است. رابطه شخصی کرزی با آصف علی زرداری رئیس جمهور پاکستان( که خود درعرصه اختلاس وخیانت مالی سال ها در زندان به سر برده) ، محمود احمدی نژاد و صدراعظم انگلیس بسیار نزدیک، حسنه و شخصی است.
رفت وآمد سفرای این سه کشور به ارگ ریاست جمهوری، به حدی زیاد بوده است که دراثر پیشبرد مأموریت مشترک ، رابطه میان سفرای انگلیس، پاکستان وایران ورفت و آمد هیأت های افغانی به روسیه و آمدن پاتریشوف( مشاور شورای امنیت ملی روسیه) به کابل و مزارشریف نیز بسیار گرم شده است. هدف این است که باید تمام نیرورا به کار گیرند تا حکومت کرزی سرجایش بماند و یا اگر تغییراتی هم درتشکیل آن وارد می شود، نافی منافع این کشورها نباشد. درحال حاضر، استخبارات این کشورها کاملا از نزدیک با هم کار می کنندو درکار مدیریت بحران افغانستان به مبادله دایم اطلاعات می پردازند.
درین میان نفوذ و حضور امریکا و متحدان بین المللی دراداره، پلیس، قضا و نهاد تصمیم گیری رهبری سیاسی افغانستان چندان چشمگیرنیست. تا جایی که مشاهده می شود ازجمله بیش ازچهل نامزد ریاست جمهوری که وارد عرصه شده اند، بیش از بیست نامزد ریاست جمهوری، به نحوی با ایران- روسیه، پاکستان وانگلیس درهماهنگی قرار دارند و هزینه فعالیت های شان پرداخته می شود. یک نگاه به جدول اسامی نامزد ها و معاونان شان نشان می دهد که نفوذ ایران- روسیه وپاکستان بسیار قوی است. درحالی که هنوز به برگزاری انتخابات حدود چهل روز باقی مانده است، حساسیت های مردم، و کشور های حاضر درقضیه افغانستان نیز درحال افزایش است. بدون شک، هیچ کشوری درزمینه حفظ منافع خویش درمقابل حریفان خویش کوتاه نخواهند آمد، اما تأثیرآن بر حیات سیاسی وکار نظام سازی جدیددرافغانستان، بسیار عمیق ( شاید هم عمیقاً منفی) است.
موعد برگزاری انتخابات
جالب این است که تمامی نامزدها سردرگم، بی اطلاع و حتی بلاتکلیف اند. حتی نامزد های عمده مانند دکتر عبدالله ، حامدکرزی، اشرف غنی احمدزی و چندتای دیگری که پوستر های شان را همه جا آویخته اند، به خوبی می دانند که شاید رئیس جمهور آینده از قبل انتخاب شده باشد و مردم رئیس جمهور قبلا انتخاب شده را« انتخاب» کنند. تعدد بیش ازچهل نامزد، یک امرتصادفی نیست. درکشوری مانند افغانستان که برای بقای خویش تلاش دارد، آن قدر ظرفیت وجود ندارد تا چهل نفر شخصیت واجد شرایط ریاست جمهوری را تربیه کرده باشد. پس باید درعقب این صف بندی طویل نامزدها، بازی چند کشور محور جریان داشته باشد.
کرزی درابتدای کار با استفاده از امکانات دولتی، تمام وزیرها، والی ها، متنفذین قومی ، فرماندهان و قاقچاقچیان بزرگ و رئیس های بانک ها را که به نحوی با برادرانش شراکت مالی دارند، به قناعت رساند که وی در مبارزه انتخاباتی رقیب قدرتمندی ندارد و دنیا مجبور است دو باره بالای وی سرمایه گزاری کند. از همین اکنون علاماتی مشاهده می شود که اگر وضع به همین شکل ادامه یابد، تیم کنونی حکومت برنده بازی خواهد بود. اما شعور عمومی کم کم به دریافت های جدیدی رسیده است که میزان رویکرد شان به سوی کرزی را کاهش داده است. درین روزها گفته می شود که باور این عده مردم نسبت به بقای کرزی در قدرت سست شده است. کرزی به طور علنی با امریکا مخالفت می ورزد و حتی اعلام کرد که امریکا درامور داخلی افغانستان مداخله می کند! این مانور ها به وسیله مشاوران ایرانی- روسی، پاکستانی و انگلیسی( افغانی الاصل- انتقال دهنده اهداف کشورهای مداخله گر) طراحی شده است. اما شماری از آگاهان معتقد اند که مانورهای سیاسی رئیس جمهور کرزی می تواند یک شبه تغییر کند و همه را دربرابر یک عمل انجام شده قراردهد!
اگر چه که کفه ترازو درظاهر امر به نفع کرزی سنگینی می کند، ولی جریان های فعال امریکا و غرب نیز برای مقابله با موج کمپاین علنی و مخفی ائتلاف ضد امریکایی وارد عمل شده اند. مظاهر این مقابله چندان روشن معلوم نمی شود، اما بسیاری از اراکین حکومت، فرماندهان، رهبران محلی و وزیران کرزی درصدد یافتن راه های جدید اند.
گزارش هایی وجود دارد که کرزی ازجریان مخالف بسیار هراسان شده است. اما دیگر راه بازگشت ندارد. اما افغانستان جایی نیست که همه این گزارش های نا متجانش را باور کرد. کرزی ثابت کرده است که به طور دربست درگرو هیچ قدرتی نمی رود و صرفاً مانور لفظی را با صراحت پیش می برد. امریکاییان ناظر احوال اند و ظاهراً قبل ازموقع اقدامی نمی کنند. آنان درقدم اول، با اعلام جرم و تحقیقات علیه جنرال دوستم متحد نزدیک کرزی، نخستین ضربه را بر پیکر اعتبار کرزی واردکرده اند. گفته می شود که وارد آوردن ضربه های تبلیغاتی بالای سایر متحدان کرزی نیز درآینده دنبال می شود. اگر سلسله این ضربات غافلگیر کننده، در هفته های بعدی، به انواع دیگری تکرار شود، چه پیش خواهد آمد؟ از همین حالا، سایر رهبران نظامی نظیر مارشال فهیم، کریم خلیلی و محمد محقق که با اتهامات نقض حقوق بشر رو به رو اند، نسبت به آینده شان مشوش شده اند. گزارش های موثق می رساند که به روز چهارشنبه گذشته، میان کرزی و مارشال فهیم مشاجره لفظی شدیدی درگرفته است. گویا حامد کرزی به وی گفته است که من از بابت نزدیکی با تو تحت فشار جامعه جهانی قرار دارم؛ درحالی که فعالیت های تو درپنجشیر و شمال کشور، بی تاثیر است. اشاره کرزی ممکن است به انفجار دفتر کمپاین انتخاباتی کرزی درپنجشیر و بسته شدن دفتر انتخاباتی اش درولایت سمنگان بوده است. دلیل تنش و بی اتفاقی میان مارشال فهیم و کرزی آن بود که امریکا علیه دوستم اعلام تحقیقات کرده و علاوه برآن، دکترعبدالله موفق شده است تا نظررهبران محلی و فرماندهان را حداقل در پنجشیر و چند ولایت متصل به کابل ( کوهستان، پروان ومناطق کوهدامن) به سوی خود جلب کند. درحالی که درین مناطق، حامدکرزی قبلا پول های زیادی را توزیع کرده بود و مارشال فهیم نیز به وی اطمینان داده بود که ولایات متذکره کاملا به وی وفادار اند.
گزارش هایی وجود دارد که ممکن است ائتلاف انتخاباتی کرزی دچار تحول شود. اگراین کارشود، صرفاً تغییرات نخواهد بود، بلکه، شروع شکستن چهارچوب ائتلاف چند جانبه کرزی با متحدان نا متجانس خواهد بود. علت آن این است که کرزی تقریباً با تمامی کسانی را که نام های شان در جدول عدالت انتقالی درج است، ائتلاف انتخاباتی تشکیل داده است.
گفته می شود که کرزی دستورداده است تا توزیع پول تا موعد انتخابات قطع شود. زیرا گفته می شود که وی گزارش هایی را از طریق ایران- روسیه وانگلیس به دست آورده است که شاید جامعه جهانی تلاش کند تا انتخابات به تأخیر بیافتد و رئیس ستره محکمه یا لوی سارنوال به حیث سرپرست ریاست دولت در نظر گرفته خواهد شد. تعویق انتخاباتی به معنی مرگ سیاسی تیم حاکم خواهد بود. آیا این احتمال وجود دارد که با اعلام تأخیر مثلا یک ماهه انتخابات، غرب سعی خواهد کرد تا ادامه کار کرزی درریاست جمهوری را تا زمان برگزاری انتخابات، نامشروع اعلام کند؟ این مسأله اگرعملی شود، به زیان دست آورد های مدنی درافغانستان خواهد بود.
دکترعبدالله، عبدالله
او یک چهره جهادی بود که درجبهه متحد عضویت داشت. بنابرین، با روی صحنه آمدن وی ممکن است درزون های جنوب، شرق،غرب، مرکز وحتی نیمه شمال خشونت مسلحانه قومی افزایش پیدا کند و مخالفان منطقه ای افغانستان وجهان غرب فرصت می یابند که حرکت طالبان را از حالت مفرزه ای وگروه های زنجیره ای کوچک خارج کرده و دریک جریان جبهه ای کلان مانند تحریک طالبان درسال های دهه نود تنظیم کنند. این امر ضربه تاریخی بر ماموریت نیروهای بین المللی ضد تروریزم و ناتو به رهبری امریکا خواهد بود. اگر تروریست ها دو باره برافغانستان مسلط شوند، تأثیر مرگبار آن نخست متوجه کشورهای اروپایی خواهد بود.
چرا چنین خواهد شد؟
اگر کرزی دو باره درقدرت ابقا شود، ناگزیر است تا با اقداماتی قاطع مدیریت ضعیف ونا کارآمد چندسال اخیر را متحول کند. اگرچنین نشود اعتبار جامعه جهانی بیشتر ازگذشته مسخره خواهد شد. درآن صورت نقض حقوق بشر، ارتشاء وفساد، قاچاق مواد مخدر و توسعه جنگ چریکی درمرکزوشمال افغانستان به شیوه جنگ جنوب تشید خواهد شد و عنان بحران از دست خواهد رفت. بدون شک، آقای کرزی همه این مسایل را از نزدیک مطالعه کرده است.
تفاوت عبدالله با کرزی این است که درصورت روی صحنه آمدن دکترعبدالله بحران سریع تراز جنوب به شمال سرایت می کند. روحیه جنگ قومی که اکنون درقندهار وهلمند حاکم است توجیه خود را در جنگیدن با شمال تقویت خواهد کرد. پاکستان وکشورهای حامی تشدید جنگ نیز ازین روند حمایت می کنند. اما بعد از ابقای باردوم کرزی، ( بدون حمایت جامعه بین المللی) ممکن است سرعت بحرانی شدن وضع، شش ماه را در بر بگیرد. پس از نظر تحلیل اپراتیفی و نگاه استراتیژیکی بر وضع منطقه، هردو کاندیدا به سوی بحران انتخاباتی پیش می روند
منازعه کرزی و امریکا
این مقاله براساس یک رشته پژوهش ویژه سیاسی درگرماگرم مبارزات انتخاباتی دور دوم نگارش یافته است که تا حدی می تواند آئینه ای باشد دربرابر آئینه حوادثی که بحران انتخاباتی گسترده را به وجود آورد.
پیشینه تنش ها:
حامدکرزی در پنج سال اول حاکمیت، نورچشم جامعه بین المللی بود. در سفر های خارجی، دکترای افتخاری دانشگاه ها و جوایز صلح ورهبری سالم را فدای قدم هایش می کردند. اما دردنیای سیاست، قاعده بازی همیشه یکسان نیست.
نخستین موج انتقادات علیه حامد کرزی دراواسط دورۀ دوم ریاست جمهوری جورج بوش، از میان صف اعضای حزب دموکرات درکانگره امریکا سر بلند کرد. گسترش دامنه فساد وقاچاق مواد مخدر، دلزده گی مردم از حضور کم حاصل خارجی ها، فعالتر شدن دسته های طالبان وحیف ومیل مبالغ گزاف پول درافغانستان، مواردی اند که درمیان حلقات سیاسی، مأموریت غرب و ناتو درافغانستان را با سوال هایی جدی روبه رو کرده بود. تردید افکار عمومی امریکا وافغانستان درارتباط به آنچه درافغانستان می گذرد، هنوز هم زایل نشده است.
جمهوری خواهان درکاخ سفید، درپاسخ به پرسش های دشوار و رو به افزایش طیف مخالفان، صرفاً بر لزوم ادامه مأموریت دشوار(اما) ضروری در جنگ افغانستان برای حفظ منافع دراز مدت امریکا تاکید کرده و می گفتند که جنگ افغانستان به آن همه تلفات و هزینه گذاشتن می ارزد. این مسأله شرایطی را فراهم آورد که دموکرات ها، برای برنده شدن در عرصه داخلی امریکا، انتقادات ازسیاست بوش در جنگ افغانستان را تا آن جا تکرار کنند که نیاز به ایجاد یک تغییر اساسی در پالیسی بیرون مرزی آن کشور را در اذهان عمومی به طور طبیعی توجیه کند.
با توجه به فربه شدن بحران چند جانبه در افغانستان، از دو سال پیش احساس می شد که ماه عسل دوستی کرزی و جمهوری خواهان امریکا به تلخی رو به پایان است. جمهوری خواهان حامی حامد کرزی که پیوسته دربرابر استدلال دموکرات ها در مورد مدیریت نا مؤثر جنگ افغانستان دچار ضعف شدند واز ارائه پاسخ های قانع کننده عاجز آمدند، از تصدیق این ادعا که حکومت کابل، عمدتاً عامل ناکامی های امریکا و غرب در افغانستان بوده است، چشم پوشی نکردند. خیلی ساده فشار بالای متحد شان درکابل را آغاز کرده وناکارآمدی تیم برسر اقتدار به رهبری کرزی را به تازیانه انتقاداتی بستندکه اسباب واکنش و خشم حکومت افغانستان را فراهم کرد. دستگاه حکومت درکابل، استدلال می کند که کشورهای تصمیم گیر غرب و امریکا، سیاست های نامتوازن، فرمایشی، بدون محاسبه و عمیقاً متفاوت ( وحتی متضاد) را درعرصه های سیاسی، اقتصادی، مبارزه با طالبان و پروژه های بازسازی دنبال کردند که نتایج نامتجانس و معکوس را در پی داشت. حضور وزیران فرمایشی که درواقع ترجمان سیاست یک کشور مشخص به حساب می آمدند، بر سیاست های روزمره حکومت به طور آنی اثر می گذاشت. کرزی در حلقه ای از وزرا و مقامات وابسته به شرکت ها، استخبارات خارجی ونهاد های بین المللی درهم فشرده می شد و کمتر موفق می شد که چنین مأموران گماشته شده را از کار برکنار کند. پس چاره ای جز سکوت مصلحت آمیز نداشت. فیصدی قاطع پول هایی که به نام افغانستان درسرلوحه مطبوعات بین المللی ذکرشده، درخدمت نهاد ها و سازمان های وابسته به کشور های کمک دهنده قرار گرفت که حکومت افغانستان ازآن کمترین اطلاعی نداشت؛ اما وقتی زمان شکست ها و محاسبه های تبلیغاتی فرارسید ورسوایی دهان باز کرد، انگشت ایراد و اعتراض از داخل و خارج به سوی آقای کرزی( به حیث مسئول همه بن بست ها وشکست ها) دراز شد. اشتباهات کرزی در زمینه مدیریت، میدان دادن به برخی گروه بندی ها و چهره های فاسد، کم سواد و متعصب، نیازی به تشریح و استدلال ندارد. مثلاً با آوردن ضراراحمد مقبل در سمت وزارت داخله، ضربه سختی به تشکیلات و نظام پلیس افغانستان وارد کرد. آقای مقبل از حیث تجربه، تخصص، استعداد مدیریت بحران و سروکله زدن با جامعه بین المللی، وسازماندهی پلیس حرفه ای، در سطح بسیار نازل قرار داشت. این گزینش از سوی آقای کرزی، صرفاً جنبه سیاسی داشت که با مصحلت ملی کشور هیچ رابطه ای نداشت. همچنان حفظ آقای میرمحمد امین فرهنگ به حیث وزیر تجارت، زمینه فساد مالی را تقویت کرد. آقای فرهنگ ممکن است جزو حلقه فساد سالاران نبوده باشد، اما صاف و ساده درخدمت مافیای اقتصادی قرار گرفت. فرد سومی عنایت الله قاسمی بود که به مافیا خدمت کرد و سرانجام به همان جایی گریخت که ازآن جا پرتاب شده بود. هیچ کسی به پرونده این افراد توجهی نکرد و هم اکنون ده ها پرونده بزرگ فساد در اداره های سارنوالی وجود دارد که حکومت آقای کرزی را دراذهان عمومی بی اعتبار کرده است. درگیری با ولسی جرگه و حفظ دکتر سپنتا به شیوه سلاطین مطلقه، مردم را از کار آمدی نظام مأیوس کرد. البته فهرست اشخاص غیرمسئول و بی کفایت در اداره حکومتی بس طولانی است و مجال تذکار نیست و داستان قانون شکنی و انارشیزم بی سابقه هم بی پایان است؛ اما انصاف باید داد که دستگاه حکومت طبق یک تعامل از پیش ساخته شده، به وسیله یک مشت غارت گران داخلی به همکاری غارتگران افغانی الاصل خارجی به گروگان گرفته شد و جامعه جهانی برای رفع این معضل حکومت افغانستان را یاری نکرد. میلیارد ها دالر از سوی منابع تمویل کننده واپس به بانک های خارجی ریخته شد واز سوی دیگر، پالیسی امریکا وانگلیس و... در مبارزه با تروریزم و طالبان نیز نا همگون و حتی دربرخی موارد با هم در تضاد قرار داشت. بازی جداگانه سیاست های مختلف، از ایجاد پایه های منضبط یک نظام مبتنی بر حسابرسی و مقید به قوانین، جلوگیری کرد.
چون فصل شعار ها و وعده های کلان سپری شد و ظن افکار عمومی رو به فزونی بود، محافل غربی در صدد یافتن کسی یا چهره ای بودند که مسئولیت تمامی لغزش ها و ناکامی ها را به دوش وی بیاندازند تا برای دسترسی به کیسه های بزرگ پول های اپراتیفی و جنگی که درآینده نیز به نام افغانستان اختصاص داده می شود، سهم های کلانی را نصیب شوند.
بدین ترتیب، کرزی در تیررس منتقدان قرار گرفت.
از اول روشن بود که این گونه اخبار واطلاعات، در جامعه غرب وامریکا، صرفاً مصرف داخلی داشت که به طور مشخص برای آرام کردن حس اعتراضات افکار عامه درغرب وامریکا ساماندهی شده بود، اما نخستین تأثیربرپایی کارزار تبلیغاتی برضد حکومت افغانستان آن بود که آقای کرزی، دست به آرایش جدید سیاسی ( با فرض افزایش فشارسیاسی از سوی غربی ها) زد. این پروسه، در حداقل دو سال اخیر، پیوند های شخصی و رسمی کرزی با ایران، پاکستان، روسیه وانگلیس را به وجود آورد. چنین پیوند هیچ گاه در گذشته مشاهده نشده بود. بی مهری دموکرات ها درجریان مبارزات انتخاباتی امریکا نسبت به کرزی و انتقاد صریح بارک اوباما از ناتوانی و ضعف مدیریت درافغانستان، مواردی بودند که علاقه کرزی نسبت به امریکا و ناتو را به وضوح کاهش داده بود.
کم رنگ شدن گام به گام رابطه رسمی قدرت های بزرگ ( به ویژه امریکا) با هیأت حاکم درافغانستان، دلسردی مردم نسبت به سیاست های غرب درامرایجاد صلح وثبات درکشور را نیز دامن زد. کم توجهی بارک اوباما در برابر آقای کرزی و اشاره های رسمی در خصوص برکناری تیم حکومتی درکابل، شرایطی را به وجود آورد که حامد کرزی را به گرفتن تصمیم های جسورانه در مقابله با سیاست دموکرات ها بیش از پیش برانگیخت.
پس از آن انتقادات صریح و مکرر کرزی از بمباران مناطق غیرنظامی و درخواست هواپیما و جنگ افزار های سنگین به ارتش افغانستان با چنان صراحتی مطرح گشت که امریکا وناتو را دریک موضع دفاعی (اماخاموش) قرار داد. همه این حرکات، مانورهای سیاسیی بود که نشان می داد، حامدکرزی درین « کشتی نرم» میدان را رها نخواهد کرد. آقای کرزی با تکیه بر حمایت های سیاسی کشور های مهم همسایه و تئوری پردازی های تجربی انگلیس، موفق شد تا امریکا و غرب را با نوعی استقلال رأی درتصمیم گیری های مهم سیاسی به چالش بکشد. حکومت که تا پیش ازآن با دولت روسیه مناسبات گرمی نداشت، دست دوستی به سوی مسکو دراز کرد.
بدین ترتیب با شروع مبارزات انتخاباتی درامریکا ( که درآن پیروزی دموکرات ها پررنگ تر پیش بینی می شد)، از لحاظ زمانی، میان واشنگتن و کابل خلایی ایجاد شد که تا چند ماه پس از روی کار آمدن اوباما نیز ادامه یافت. آقای کرزی به برکت پشتیبانی کشور های رقیب غرب و امریکا از خلای به وجود آمده، به طور مؤثر استفاده برد و سرباز گیری سیاسی علیه افزایش فشار های احتمالی برای کنار زدن خود از قدرت را تا آن جا عملی کرد که واشنگتن ناگزیر گشت او را به حیث یک واقعیت سیاسی دارای وجاهت اجرایی به رسمیت بشناسد.
درین مدت، ( خصوصاً یک سال اخیر) اگرچه امریکا از استراتیژی جنگ اصلی و پنهان برضد انگلیس، ایران، روسیه وپاکستان در بازی افغانستان غافل نمانده است اما علی رغم حضور قوی نظامی و مالی، حداقل نتوانست حرکت چالش برانگیز و تعیین کننده برضد کرزی را که به حذف سیاسی وی منجر شود، به وجود آورد. در داخل افغانستان به درستی قابل پیش بینی بود که ائتلاف ایران، انگلیس، پاکستان و تا حدودی رفتار حاوی کش وقوس روسیه، از مصروفیت امریکا در عراق و کارزار انتخاباتی در امریکا، درجهت استحکام و تقویت اعتماد به نفس کرزی استفاده کرده و امتیاز های کلانی را به خود اختصاص خواهند داد. موازی با عملیات منطقه ای برای ایجاد درد سر برای ناتو و امریکا، حامدکرزی نیز به نوبه خویش، با به کار گیری افزار های قومی، سیاسی، تبلیغاتی و کشانیدن بیشتر پای ایران و پاکستان به موضوع مناقشه قدرت درافغانستان، موضع خویش را استحکام بخشید. باید توجه داشت که پاکستان مانند یک نیروی قهار که درگذشته می توانست امور نظامی و تحولات افغانستان را کنترول کند، رشته ابتکار اصلی را از دست داده و جنگ افغانستان به شهر های پاکستان کشیده شده است. اما حضور پیچیده و لایتجزای آن کشور در تاروپود جریان های سیاسی افغانستان، هنوز هم امتیاز مهم شراکت درسرنوشت سازی افغانستان را برای آن کشور محفوظ نگهداشته است. روسیه در آخرین هفته های شروع انتخابات افغانستان بازی حمایت از کرزی را تمام کرد و در مذاکره بر سر استفاده کاروان های تدارکاتی غرب از طریق خاک روسیه و حوزه آسیای میانه، امتیازات رضایت بخشی را نصیب شده است. با این حال، بازی با حضور دپلومات های ایران و انگلیس و پاکستان به خاطر بسته کردن کمر کرزی و ابقای وی درقدرت، دریک گوشه دیگر صحنه ادامه یافت.
کرزی درین ماجرا از خود ابتکار و سرعت عمل نشان داد و به طور مناسب از زمان استفاده کرد. حتی تماس های سری وعلنی حکومت کرزی با ایران، انگلیس وپاکستان صراحت خود را تا سرحد یک تبلیغات رقابتی علیه غرب و امریکا به اثبات رسانید.
حامدکرزی و تیم حکومت، نگران از شروع یک حمله دوامدار تبلیغاتی از سوی رسانه های بین المللی، به منظور ایجاد بی اعتمادی سراسری نسبت به وی، تبلیغات بازدارنده آمیخته با شعار های ملی گرایی و نمایش غیرت قومی را به هدف جلب توجه مردم جنوب ( که شدیداً برضد امریکا برانگیخته شده و از کرزی نیز دل خوشی ندارند) را در دستور کار قرار داد. مقاومت سیاسی و اعلام ناشده کرزی برضد امریکا درحالی جریان داشت که افکار عامه در غرب و افغانستان، او را یک شخصیت کاملاً وفادار به اهداف امریکا تلقی می کنند.
برک اوباما که یکسره کردن کار کرزی از حکومت را ( به طور تلویحی حتی از زمان مبارزات انتخاباتی ) در برنامه خویش قید کرده بود، درباره احتمال مقاومت سرسختانه کرزی و متحدان منطقه اش، پیش بینی ها ومشورت های لازم را انجام نداده بود. درعرصه عملی، حلقات رسمی در واشنگتن، تصمیم بی بازگشت کرزی در مقابله با فشار های امریکا را چندان جدی تلقی نکرده بودند.
اوضاع به گونه ای پیش آمد که ادامه فشار ازسوی واشنگتن بالای کرزی در بهترین حالت، فقط می توانست مداخله آشکار در امور داخلی افغانستان تعبیر شده و تنش میان حکومت افغانستان و امریکا را سبب شود. این همان چیزی بود که امریکا هرگز خواهان آن نبود اما ایران و پاکستان به طور کامل درپی تحقق آن بودند وحالا نیز چنین هدف را تعقیب می کنند. بر بنیاد همین محاسبه، کشور های روسیه و ایران وپاکستان در انتخابات دور دوم افغانستان، پول های بزرگی را اختصاص دادند. اما درآستانه انتخابات افغانستان، امریکا از مسیر دیگری به قضیه وارد شد که محاسبه ایران و پاکستان را با حد زیادی برهم زد.
اوج تنش و معامله:
درآخرین هفته های باقی مانده به موعد انتخابات، عملیات سری چند کشور منطقه از جمله ایران و پاکستان به هدف ایجاد انارشیزم و نا آرامی درکشور به اوج خود رسیده بود. میان حکومت پاکستان و امریکا هرچند نزدیکی و اشتراک مساعی درافغانستان کم و بیش وجود دارد؛ اما اساساً از حساسیت سازمان استخباراتی و بخشی از ارتش پاکستان درخصوص قدرت نمایی و مداخله در افغانستان کاسته نشده است. عملیات استخباراتی ایران و پاکستان درافغانستان دارای مسیر وهدف مشترک است. انگلیس ها که خود نیز سرگرم پیشبرد استراتیژی ویژه ضد امریکا را در منطقه دنبال می کند، از بسیاری جهات، از تلاش این کشور ها به هدف گریزاندن ناتو وامریکا و یا بلند بردن سطح مصارف و تلفات انسانی آنان حمایت می کند. با این محاسبه، اهداف پاکستان، ایران و انگلیس برای مقابله با امریکا، قاعده مشترکی پیدا می کند. این مثلت موفق گردید تا با رئیس جمهور کرزی ارتباط بسیار تنگاتنگی ایجاد کند. این سازماندهی، امریکا و ناتو را با واقعیت جدید حکومت حامدکرزی ( که گروهی از فرماندهان نظامی مجاهدین را نیز دور خود گرد آورده است) رویاروی قرار داد.
با وصف چنین وضع، مثلث ( ایران، پاکستان وانگلیس) به خوبی آگاه اند که حضور قوی و تعیین کننده امریکا درسرنوشت سیاسی ونظامی افغانستان یک امرمسجل است و مقابله قاطع برای شکست دادن امریکا در محور افغانستان، فراتر از ظرفیت های نظامی و اقتصادی آنان است.
پس هدف از صف آرایی جنگی و سبوتاژ صلح وامنیت از سوی آنان چیست؟
این کشور ها اساساً خواستار ادامه جنگ، افزایش تلفات نظامی ارتش امریکا واروپا، و طولانی تر کردن عمر جنگ فرسایشی به ضرر افغانستان و متحدان قدرت مند جهانی آن هستند. از نظر ایران و پاکستان، باید توازن جنگ در افغانستان تا آینده ای نامعلوم حفظ گردد. امریکا و کشور های قدرتمند ناتو نباید در جغرافیای بسیار مهم افغانستان نفس به راحت بکشند. این سه کشور( جمع روسیه) مطلع اندکه امریکا و ناتو هنوز دریک سرزمین ناشناخته و کوهستانی می جنگند و از شناخت افغانستان و سنت های پیچیده و خطرناک آن آگاه نیستند. تلاش درین جهت تنظیم شده است که درک و شناخت امریکا و ناتو از مردم افغانستان و لایه های جیوپولیتیک آن، باید از پس عینک جنگ وتلفات و مخاصمت لاعلاج شکل بگیرد. این نوع شناخت، برای امریکا نتایج معکوس خواهد داشت. محاسبه زیان بار آنان تا کنون تا حدودی به زیان امریکا و ناتو بوده است. سیاست گذاران ایران و پاکستان فکر می کنند که استقرار امریکا و غرب در چهار راه عجیب افغانستان به معنای رخنه بر امنیت ملی آنان است. سوال این است که گام بعدی غرب وامریکا از حوزه افغانستان به کدام جهت خواهد بود؟
تصور پاکستان و ایران از حضور رو به افزایش امریکا و ناتو درافغانستان واقعاً ترسناک است. فروپاشی و تضعیف پاکستان، زمینه ختم حضور انگلیس درآسیا را فراهم می کند. این درحالی است که انگلیس مدت ها قبل، قدرت تولید انرژی برای توسعه اهداف خویش در اروپا و آسیا را از دست داده است. این کشور به منظور سهیم شدن در پروژه های جدید جهانی به هدف رسیدن به منابع انرژی و بازار، سعی دارد درعملیات های استراتیژیک فرامرزی با ارتش امریکا مشارکت داشته باشد.
درعملیات هفت سال اخیر درافغانستان، انگلیس ها به تقویت حضورشان درجنوب افغانستان فرصت یافتند. امریکا و ناتو در شرایطی وارد افغانستان شدند که اطلاعات ناقص و پراکنده از افغانستان داشتند. این اطلاعات از طریق شبکه های استخباراتی پاکستان و انگلیس در اختیار آنان قرار داده شده بود. انگلیس ها و پاکستان در همسویی با ایران، در طی هفت سال اخیر، درساختار و ایجاد تشکیلات جدید دولت افغانستان با دست بازعمل کردند. هسته های سبوتاژ و ناظران اطلاعاتی شان را حتی در قدمه های پائین حکومت وجامعه افغانستان ( ازطریق نهاد های غیرحکومتی) گسترش دادند. به همین علت، دولت افغانستان درواقع از ابتدا در یک دام افتاده بود و تلاش هایش برای بهبود وضع اداره و امنیت، قدم به قدم با مقاومت سبوتاژ گران رو به رو می شود.
حرکت امریکا و دولت افغانستان درین مدت، در واقع حرکت ماهی در پهنای جال بزرگ بود که به تدریج کوچکتر می شد. این واقعیت زمانی صورت جدی به خود گرفت که پول و خون امریکا وغرب درافغانستان پیوسته هدر می رفت. روند بازسازی ناقص جلو رفته است؛ جنگ توسعه یافته و حتی در میان شهر ها رخنه پیدا کرده است. بنیاد های اقتصادی افغانستان در نتیجه هجوم عناصر فرصت طلب افغانی الاصل به سوی تأسیسات اقتصادی، زمین و اماکن مهم تجاری، به همکاری جنگ سالاران داخلی، ازکار افتاده و یا در انحصار آنان قرار گرفته است. بخش های عمده و حتی کلیدی سازمان های امنیتی و اطلاعاتی افغانستان در کنترول عناصروفادار به ایران، پاکستان وانگلیس درآمده است و عملیات طالبان از حالت جنگ و گریز خارج شده و اشکال جبهه ای به خود گرفته است. برخی حلقات ایرانی و پاکستانی حتی از مرحله ای سخن می گفتند که قیام مردمی برضد امریکا و غرب را به راه اندازند و افغانستان را یک بار دیگر، میان خویش تقسیم کنند. این مسأله درحلقات رسمی امریکا و منطقه مطرح شده بودکه غرب درافغانستان با شکست روبه روشده است.
آیا رئیس جمهور کرزی تحت تأثیر گرما و سخاوت ایران وپاکستان واقعاً به این نتیجه رسیده بود که می تواند حضور امریکا و غرب درافغانستان را با چالش جدی مواجه کند؟
قضاوت ساده و رسانه ای درباره کسی که تجربه مدیریت بحران را در اختیار دارد، موجه نیست. کرزی درصدد اثبات واقعیت سیاسی خودش درحیات آینده سیاسی افغانستان ومحافل رسمی غرب است. درشکل دهی چنین مقاومت، تشویق های سیاسی و مالی کشورهای منطقه( که از حضور امریکا درافغانستان ناراضی اند) تا اندازه ای تأثیر داشته است؛ اما سرسختی وی در « کشتی نرم» ثمره تجارب و دریافت وی از روانشناسی غربی ها بوده است.
نمایش سیاسی کرزی درهفته های اخیر با نوعی تهیج دراماتیک همراه بود.
این نمایش مقارن نزدیک تر شدن موعد دور دوم انتخابات افغانستان اتفاق افتاد. آقای کرزی در ارتباط به این که پس ازین چه کسی افغانستان را رهبری کند و دستگاه حکومت چه گونه طراحی شود تا به نیاز های بین المللی و داخلی پاسخ دهد، از سوی امریکا به شدت تحت فشار گذاشته شد. هدف از مذاکره های پس پرده، نشان دادن این واقعیت بود که افغانستان کم کم دارد درکام ایران، پاکستان و فریب کاری های انگلیس و وعده های سردرگم روسیه فرو می رود واین وضع، با سیاست ملی و بین المللی افغانستان در تضاد است. زیرا ده ها هزار نیروی بین المللی درین کشور حضور دارند و سیاست های مخرب ایران ( که حمایت مقطعی سیاسی از کرزی وسیاست دانان رقیب وی جزوآن است) دامن زدن به جنگ و تخریب پروسه نوین در افغانستان است.
منابع موثق تصدیق می کنند که هیأت مذاکره کننده امریکایی اسناد ومدارک مطمئنی را در خصوص قصد ائتلاف ضد امریکایی (عمدتاًایران وپاکستان) برای نابودی دست آورد های مدنی، سیاسی و اقتصادی هفت سال اخیر در اختیار کرزی قرار داده اند. آقای کرزی بی تردید برین امر وقوف داشت که ایران و پاکستان دشمنان استراتیژیک یک افغانستان معمورو قدرتمند اند. اما به اثبات حضور و قدرت سیاسی تحت رهبری خودش نیز دلگرمی عمیق داشت.
طبق گزارش منابع موثق، رئیس جمهور کرزی علی رغم رابطه شخصی با دکتراحمدی نژاد و استفاده از سخاوت های مالی ایران نسبت به نیات آن کشور در مورد افغانستان به شدت مظنون شده است. این یک پیشرفت در زمینه به کارگیری تجارب سیاسی حساب می شود. برنامه ریزی ایران به منظور ایجاد بن بست انتخاباتی و سپس بردن انتخابات به دور دوم افشا شده است. هدف آنان ازکشانیدن انتخابات به دوردوم آن بودکه درمیان هواداران نامزد های عمده، یک حس انفجاری وکاذب تولید کنند تا پروسه انتخابات را به خشونت بکشانند. برنامه ایرانی ها دقیقاً تکرار همان چیزی بود که دو ماه پیش در تهران و چند شهر دیگر ایران به راه افتاد. از نظر آنان، که سرکوب بی رویۀ معترضان «اصلاح طلب» ایرانی را با شدت دنبال می کنند، مخدوش کردن برنامه انتخاباتی درافغانستان و گرفتن انتقام ازامریکا، به زحمتش می ارزد.
ظاهراً برنامه ایرانی ها این بود که در صورت برخورد و یا ظهور موانع احتمالی درامر بحران آفرینی سراسری درکشور، کار درزمینه جلب رضایت معاونان کرزی برای سازماندهی یک اقدام درونی نیز تا مرحله نهایی انجام گیرد. حتی گفته می شود که شماری از واحد های استخباراتی ایران قبلاً برای اجرای این مأموریت درگوشه و کنار ولایت هرات مرکز گرفته بودند. اما مقامات امریکایی مانع اجرای این طرح شدند. به دنبال ایجاد تغییر در سیاست کرزی، هدایت امین ارسلا نامزد ریاست جمهوری که حمایت امریکا را با خود داشت، برای ایجاد یک اداره جدید( دارای تعهدات جدید برای مردم و جامعه بین المللی) درست یک روز قبل از برگزاری انتخابات براثر تشویق و تلاش امریکا، به نفع آقای کرزی از صحنه رقابت های انتخاباتی خارج شد.
اکنون بحث در باره تشکیل یک هسته نسبتاً فراگیر وباصلاحیت حکومتی با اشتراک دکترعبدالله ( رقیب اصلی کرزی)، اشرف غنی احمدزی، هدایت امین ارسلا و علی احمد جلالی ادامه دارد. به نظر می رسد که جامعه جهانی انتظار دارد که کرزی قدم های دیگری را درعرصه اصلاح ساختار حکومت آینده به جلو بردارد. از اقدام اخیر ایالات متحده امریکا در مورد مارشال محمدقسیم فهیم و بستن اتهام « قاچاقچی موادمخدر» نسبت به او، این احتمال قوت گرفته است که درمرحله دوم اعمال فشار ها از سوی امریکا، ازکرزی خواسته شده است که درین باره فکر کند که آیا با حفظ مارشال فهیم به حیث معاون اول ریاست جمهوری، می تواند حمایت غرب را با خود داشته باشد و یا خیر؟
چراغ سرخ مدت های پیش از انتخابات روشن شده است. امریکا قبل از آخرین سفر کرزی به امریکا، از طریق هیلاری کلنتن وزیرخارجه، برای وی پیام داده بود که از انتخاب مارشال فهیم به حیث معاون اول ریاست جمهوری، صرف نظر کند.
تردیدی نیست که اقدام اخیر امریکا درمورد مارشال فهیم، کاملاً ماهیت سیاسی دارد و انتشار مقاله ای برضد فهیم در نشریه انترنیشنال هرالد تریبیون آن هم در حساس ترین روزهای پس از انتخابات، این نکته را واضح می سازد که کرزی درموقعیت دشواری قرار گرفته است که باید میان امریکا و فهیم، یکی را انتخاب کند. فضای پرتنش در مذاکرات هیأت های امریکا و کرزی تنها به مسأله مارشال فهیم محدود نمی شود. جایگزینی افراد کلیدی ( که رقبای کرزی حساب می شوند) دربدنه اجرایی و تخصصی حکومت آینده نیز از موارد مهمی اند که حصول موافقت کرزی درین موارد به رایزنی ها و چانه زنی های به مراتب بیشتری نیاز دارد. آقای کرزی حتی الامکان از صلاحیت های خویش دربرابر هسته رقبا و برخوردار از حمایت امریکا، با شدت دفاع خواهد کرد. توقع وجود دارد که پیش از تشکیل اداره جدید حکومت، آقای کرزی نیاز دارد تا مشکلات عمده خود با مطالبات امریکا را در رابطه به سطح صلاحیت ها، معاونان رئیس جمهور، نحوه برخورد با شبکه قدرتمند مواد مخدر( که شامل برخی افراد حکومتی و نزدیک به کرزی درمیان آنان وجود دارند)، مقابله با فساد و جمع آوری مبالغ سرسام آور پول از نزد یک تعداد کسانی که این پول ها را درحساب شخصی خویش ریخته اند، حل کند.
اشاره:
این مقاله نیزجزو نوشته های پژوهشی سریالی است که درسرطان 1388 نگاشته شده و با حوادث انتخاباتی وپس از آن رابطه دارد. به نظرم، درج این مقاله در یادداشت های سیاسی می تواند جزء مضامین مندرج درین روزنوشت ها به حساب آید.
نگاه تازه به انتخابات
گروه ها وشخصیت های جهادی، عملاً در دو جناح مخالف با یکدیگر صف بسته و با شخصیت های غیرجهادی متمایل به غرب، درموضع یکسان قرار گرفته اند. ترکیب ائتلاف انتخاباتی به رهبری کرزی و دکترعبدالله نشان می دهد که ایجاد دو جریان عمده انتخاباتی مرکب از احزاب و شخصیت های متفاوت، در میدان رقابت، عملاً جای خالی احزاب عمده رقیب را پرکرده اند.
چشم انداز رقابت های انتخاباتی در دومین دور انتخابات ریاست جمهوری درافغانستان، نشان گر آن است که این بار، برخلاف تجربه انتخاباتی دوره نخست که بیشتر محصول التهاب جنگی وفضای بی اعتمادی سیاسی میان گروه های مختلف بود، این بار صف بندی احزاب و «تنظیم ها» تا اندازه ای مشخص شده است.
آرایش کنونی جناح ها درمقایسه با انتخابات دوره نخست، حداقل این واقعیت را آشکار کرده است که احزاب و شخصیت ها حول محور صرفاً قومی گردهم نیامده و تلاش های خود را بیشتر روی مشارکت قومی و حزبی متمرکز کرده اند.
دریک سوی معادله، چندین حزب و شخصیت های سیاسی، تحت رهبری حامدکرزی صف بسته اند و در سوی دیگر، احزاب و مهره های درشت تر سیاسی وارد میدان مبارزات انتخاباتی شده اند.
اگر وضع کنونی با جایگاه احزاب بزرگ و فراگیر درکشورهای پیشرفته مورد مقایسه قرار گیرد، چنین موضع گیری ها درافغانستان، درنظر اول اندکی عجیب می نماید. میدان رقابت ها از حضور احزاب عمده ای که بتوانند بر سرنوشت انتخابات تأثیری قاطع بر جا بگذارند، خالی است و برنامه های اعلام شده از سوی نامزد ها، تا حد زیادی با هم مشابه اند. با آن که ترکیب کنونی نیروها ازپیشرفت افکار اجتماعی درمیان مردم حکایه دارد؛ بازهم این واقعیت را نمی توان نایده گرفت که ویژه گی پیکارهای انتخاباتی در کشور آن است که راه رسیدن به مدارج قدرت سیاسی، از مسیر احزاب، « تنظیم» های جهادی و حوزه نفوذ شخصیت های سیاسی – قومی می گذرد.
بررسی ها نشان می دهندکه تقریباً تمامی نامزدهای مطرح و یا آنانی که به تازه گی وارد کارزار شده اند، در مورد این که وضع و نتایج انتخابات واقعاً چه گونه خواهد بود، درامواجی سردرگمی و حدس و قیاس غرق اند.
هر شخصیت انتخاباتی و جریان های سیاسی حاضر درصحنه، از امیدواری برای پیروزی سخن می گویند؛ اما هیچ یک از احزاب و چهره های معروف عرصه سیاسی نسبت به نتایج آخری فعالیت های خویش، اعتماد چندانی ندارند.
درحال حاضر، به باور برخی آگاهان، در سطح داخلی، تماس های فشرده و اعلام ناشده در باره معامله، کنارآمدن و انصراف این نامزد به سود نامزد دیگر کماکان جریان دارد. با این حال افکار عمومی مردم روی توافقات و معامله ها میان قدرت های بزرگ جهانی و کشور های همسایه حاضر در صحنه افغانستان بیشتر تمرکز کرده است.
درجامعه افغانستان عادت برین است که آوازه ها و داوری های عام، نسبت به وقایع اصلی همیشه یک گام جلوتر حرکت می کند. به همین علت، از چند ماه به سو، به دلیل عدم حضور واضح کاندیدا های با نفوذ که توان به چالش کشیدن حامد کرزی درانتخابات را از خود نشان داده باشد، آوازه هایی وجود داشت که رئیس جمهور حامد کرزی همچنان به حیث یک چهره بی بدیل در رأس قدرت، برندۀ میدان رقابت ها خواهد بود. هواداران آقای کرزی نیز با بهره گیری از جو سردرگمی و انتظارات مردم، بر شایعات موجود دامن می زدند. اما ظرف هفته های اخیر، شکاف بی اعتمادی و حتی رویارویی رسانه ای میان حامد کرزی و جامعه جهانی به ویژه ایالات متحده امریکا، بر شایعات داغ، آب سرد ریخته است. حالا اکثر کارشناسان احتمال می دهند که حوادث انتخاباتی عین همان چیزی نخواهد بود که هواداران حکومت افغانستان شایع کرده اند.
از سوی دیگر درمراجع سیاسی این مسأله به طور جدی مطرح است که کثرت نامزد های انتخاباتی امری تصادفی نبوده است. تفسیر این موضوع از یک نظر آن است که ورود ده ها نامزد انتخاباتی به عنوان مهره های خورد و کوچک درشطرنج رقابت های پیچیده و دشوار، بالاخره سهم و تأثیر خویش را نشان خواهند داد. نتیجه ساده چنین نظریه، آن است که تمامی یا شمار زیاد نامزد ها به کمک و تشویق بازیگران عمده خارجی که در طراحی سرنوشت سیاسی افغانستان نقش دارند، به میدان پیکار های انتخاباتی پا نهاده اند.
پرسش این جاست که آیا حضور نامزد های فراوان، سرنوشت قدرت درافغانستان را رقم خواهد زد؛ یا این که ساختار حاکمیت آینده در نتیجه اجماع تشکل های سیاسی برتر وچهره های قومی با نفوذ مشخص خواهد شد؟
هنوز سیمای اصلی اجماع تشکل های سیاسی چندان مشخص نشده است. صرفاً رئیس جمهور کرزی ظاهراً به ایجاد چنین تشکلی موفق شده است.
باور آگاهان چنین است که رئیس جمهور کرزی درحکومت خویش ازقبل یک تشکل اداری مرکب از چهره های سیاسی نه چندان با نفوذ، والی ها و فرماندهان پلیس را دراختیار خود داشت و اضافه برآن، اعلام حمایت مارشال قسیم فهیم وزیر دفاع پیشین از نامزدی کرزی، در قدم اول، اسباب فروپاشی «جبهه ملی» بزرگ ترین تشکل سیاسی منتقد حکومت را فراهم آورد. این درحالی است که آقای کرزی با محمدکریم خلیلی ( رهبریک شاخه حزب وحدت اسلامی)، جنرال عبدالرشید دوستم فرمانده ازبک، محمدمحقق( رهبرجناح دیگرحزب وحدت اسلامی)، انورالحق احدی رهبر حزب افغان ملت، شیخ آصف محسنی رهبر حرکت اسلامی و حتی به گفته برخی منابع با علی احمد جلالی وزیر داخله پیشین نیز ائتلافی را ایجادکرده است.
آقای کرزی متهم به استفاده نا جایز از منابع دولتی در پیشبرد فعالیت های انتخاباتی است. مجموعه این مسایل سبب شده است تا در انظار عامه این برداشت قوت بگیرد که وی برنده انتخابات دور بعدی نیز خواهد بود.
گزارش هایی هم در دست است که احتمال آن وجود دارد که سایر نامزد های دست دوم وسوم نیز عندالفرصت به سود آقای کرزی انصراف کنند.
جناح بندی احزاب و شخصیت ها منحصراً به سود آقای کرزی پیش نرفته است. بعد از خروج محمدقسیم فهیم از رهبری جبهه ملی، حلقه رهبری جبهه، دکترعبدالله وزیر خارجه سابق را به حیث نامزد ریاست جمهوری اعلام کرده است. برهان الدین ربانی رهبر جبهه ملی که درعین حال رهبر تنظیم جهادی جمیعت اسلامی نیز هست، در رأس مخالفان کرزی حضور دارد. برخی احزاب دیگر از جمله « شورای متحد ملی»، « حزب اقتدارملی»، « حزب متحد ملی» و جریان انشعابی حرکت اسلامی به رهبری سیدحسین انوری نیز حمایت خود از دکترعبدالله را اعلام داشته اند.
بدین ترتیب، گروه ها وشخصیت های جهادی، عملاً در دو جناح مخالف با یکدیگر صف بسته و با شخصیت های غیرجهادی متمایل به غرب، درموضع یکسان قرار گرفته اند. ترکیب ائتلاف انتخاباتی به رهبری کرزی و دکترعبدالله نشان می دهد که ایجاد دو جریان عمده انتخاباتی مرکب از احزاب و شخصیت های متفاوت، در میدان رقابت، عملاً جای خالی احزاب عمده رقیب را پرکرده اند.
جدا از دو ائتلاف رقیب در صحنۀ آزمایش، قدرت نمایی دو چهره مستقل آقایان اشرف غنی احمدزی و میرویس یاسینی نیز توجه ناظران را به خود جلب کرده است. منابع سیاسی تأیید می کنند که تلاش و رایزنی مخالفان حامدکرزی برای رسیدن به یک اتحاد قوی تر درانتخابات از مدتی به این سو ادامه داشته وحتی ازامکان نزدیکی دکترعبدالله، هدایت امین ارسلا و اشرف غنی احمدزی درآینده نزدیک سخن گفته می شود.
گفته می شود که جریان های عمده رقیب درانظار جامعه جهانی و مردم افغانستان از همین حالادارای ساختار وویژه گی های مجزا از یکدیگر اند. افراد بلند پایه ائتلاف انتخاباتی هوادارحامد کرزی از جمله آقایان قسیم فهیم، محمدمحقق، محمدکریم خلیلی و جنرال دوستم ازنظر برخی از مردم و همچنان برخی کشورهایی که رعایت ارزش های حقوق بشری را در سرلوحه سیاست خویش درافغانستان قرار داده اند، به مثابۀ ناقضان حقوق بشر در افغانستان معرفی شده و حتا گفته می شود که نام های آنان در فهرست پروژه اجرای عدالت انتقالی درافغانستان شامل است. هیچ مرجعی بین المللی نیز تا هنوز حاضر نشده است تا از این شخصیت های سیاسی و نظامی به طور آشکاردفاع کند و یا خواهان رفع اتهامات وارد برآنان شود.
با توجه به این واقعیت که چنین اتهامات تا کنون برعلیه هیچ یک از کاندیدا های مخالف کرزی نظیر اشرف غنی احمدزی، دکترعبدالله، میرویس یاسینی و هدایت امین ارسلا از سوی هیچ منبع داخلی و بین المللی عنوان نشده است، احتمال داده می شود که همزمان با داغ ترشدن فضای یپکار های انتخاباتی، و مشخص شدن سیاست جامعه بین المللی در قبال انتخابات افغانستان، توازن و تأثیر گزاری ها میان جریان های رقیب طوری تغییر یابد که برای اکثر ناظران اوضاع هیجان انگیز و دراماتیک باشد.
حداقل در روز های اخیر، لحن مقامات امریکایی درابرازنظرات شان درخصوص برگزاری انتخابات درافغانستان نسبت به سایر شرکای اروپایی شان دربرابر حامد کرزی صریح تر شده است. تفاوت دیدگاه واشنگتن وکابل را شاید بتوان در اظهار نظر های آقای کرزی درمورد «مداخله برخی کشورهای خارجی» درامورداخلی افغانستان جستجو کرد. اگرچه جیمز جونز مشاور امنیت ملی ایالات متحده امریکا با ذکر این نکته که افغانستان جزء سیاست خارجی امریکا تلقی می شود، سخنان آقای کرزی را رد کرد, اما ناظران می گویند که چنین اظهار نظر ها پیش ازین هرگز از زبان آقای کرزی شنیده نشده بود.
موضع گیری تازه کرزی همزمان با تشدید رقابت های انتخاباتی، یک نکته کلیدی را روشن کرده است که ممکن است آقای کرزی ( برخلاف حمایت بی دریغ تیم جورج بوش از وی ) دقیقاً به این نتیجه رسیده است که از حمایت اداره جدید دموکرات ها به رهبری بارک اوباما محروم شده است. آقای کرزی اخیراً درمحضر روزنامه نگاران درکابل اظهار داشت که وی در چهارسال پیش، براثر فشار مقامات امریکایی، آقای قسیم فهیم را از وظیفه اش برکنار کرده بود!
به باور آگاهان، رئیس جمهور کرزی احتمالاً نشانه هایی را از جانب امریکا و متحدانش دریافت کرده است که او را به افشای راز هایی واداشته است که در طی چهارسال ریاست جمهوری بر زبان نرانده بود.
با این حال مخالفان کرزی می گویند که گفتار تحریک آمیزکرزی به آدرس جامعه جهانی، تلاش آشکار برای ایجاد بحران وبی ثباتی است که هدف ازآن، تلاش برای تثبیت موقعیت شکننده خود ایشان به شمار می آید.
چهارده حمل: 1389
سخنگوی وزارت خارجه امریکا: حکومت ضعیف درافغانستان به نفع هیچ کسی نیست. کرزی قبل ازهمه باید به قضیه محو فساد درافغانستان تلاش کند تا قناعت مردم و جامعه جهانی را کسب کند.
تبصره:
حکومت امریکا باردیگروضاحت داد که کرزی یک مدیرضعیف است واگر این رهبری ادامه یابد، هم امریکا وهم مردم افغانستان آسیب خواهند دید. سخنگوی امریکایی گفت با به این امید درافغانستان هستیم که مردم خواهان رفع فساد وایجاد یک رهبری قوی هستند. نتیجه گیری ازین سخنان آن است که امریکا به تغییر حکومت درافغانستان مصصم است. من بارها در صحبت های تلویزیونی و مقالاتی که منتشر کرده ام، به تیم حاکم یاد آور شده ام که رویارویی با دنیای غرب به خاطر تأمین منافع گروهی و شخصی، بسیار فاجعه انگیزاست. تدبیر سیاسی حکومت چقدر ضعیف است! پاکستانی ها ازیک هفته به این سو، مذاکرات جدی خود با مقامات واشنگتن را به هدف تأمین وتسجیل منافع استراتیژیک ودراز مدت پاکستان ادامه داده اند، اما درکابل، یک تیمی که از سوی امریکا به قدرت رسیده، برای باقی ماندن بیشتر درقدرت وادامه وضع موجود، برروی جامعه جهانی وامریکا تیغ می کشند! حفظ افغانستان ومنافع ملی چه گونه درگردوغبار جنون منافع شخصی ناپدید شده است! عجب است... این آقایان درظرف هشت سال نیاموختند که اول تر از همه منافع افغانستان و حفظ این جغرافیه اهمیت دارد؛ مگر این ها بردغدغه ماندن خودشان ( نه کسان دیگر) درقدرت، پا فشاری دارند. منافع ملی از نظر این آقایان صاف و ساده این است: یعنی ادامه فساد، فساد درقوه قضائیه، فساد درشهرداری، فساد درتعیینات، بی رحمی، قشرزمین خواران و انحصارگران نفت، خانه ومعادن. همین حالا که این سطور را می نویسم گزارش رسید که تعداد زنان و کودکان گدا با شدت درحال افزایش است. جالب این است که آقای کرزی اواسط امسال از سرسیری، یک فرمان(!) صادر کردکه پس ازین تکدی گری ممنوع است!
نورعلی علی زاده رئیس مرستون: گدا ها کارمی خواهند.
اما زمینه کارکجاست؟
درین باره هم یک کمیسیون تشکیل شده است!!
حکومتی که غیرازایجاد کمیسیون های کارتنی کاری نداشته است، چه گونه می تواند از آدرس مردم برای باقی ماندن خویش موعظه کند؟
توضیح:
به نظر من، وسعت شمار گدایان عوامل مختلف دارد که به شرح زیریاد آور می شوم:
1. ادامه بی سرپرستی خانواده ها دراثر از دست دادن پدران درحوادث جنگ ومهاجرت های اجباری.
2. فرزندان صد ها هزار تن از شهدا و معلولین باقی مانده از رژیم های مختلف به این کار مشغولند.
3. شمار زیادی از خانواده های بی جا شده، دست به تکدی درازمی کنند.
4. فرزندان معلولین دوره های مختلف جنگ به شهر ها روی آورده اند و به گدایی مشغولند.-
5. بیکاری روزافزون مادرها و پدرها را به گدایی سوق داده است. فرزندان آنانی که درسال های اخیر، توان اعاشه فامیل شان را از دست داده اند، به اجازه بزرگان خویش گدایی می کنند.
6. درسال های اخیر، رونق گیری بازار آزاد، وسوسه روی آوردن به شهر ها را قوی تر کرده و خانواده های بی بضاعت، فهمیده ونافهمیده روانه شهر ها شده اند تا از زندگی عقب نمانند.
7. تسلط پول دالر وسایر اسکناس های خارجی بر بازار داخلی، از یک سو بردرآمد یک عده مردم تأثیرمثبت برجا گذاشته از سوی دیگرشمار کثیری را به زیرخط فقر پرتاب کرده است. بنا برین تلاش برای حفظ موازنه خرج ودخل درمیان مردم به نوعی جنون مبدل شده است. گسترش این روحیه ازهمه اول تر زیرپایه ارزش های فرهنگی و دینی را در روان جامعه ضعیف کرده وبی رحمی، پیمان شکنی و دسیسه کاری را حتی درمیان اعضای خانواده ها به نحووحشت ناکی شیوع بخشیده است.
7. درهفت هشت سال اخیر، نوعی روند سستی و فروپاشی بنیان خانواده ها که قبل ازآن به برکت تسلط سنت های سخت جان فرهنگی واجتماعی درمیان مردم استوار نگهداشته شده بود، مشاهده شده است. تقسیم جبری اعضای خانواده، خود به خود روحیه گدا صفتی را افزایش داده است. اکنون گدایی به انواع و طریقه های مختلف عملی می شود. دربسا حالات، گدایی به یک حرفه منظم بدل شده و حتی ساحات مزدحم شهر ها به خصوص کابل از سوی حلقات خاص گدا ها که از سوی مافیای مرموز رهبری می شود، ازقبل تقسیم شده است. من دخترهای جوانی را می شناسم که برای پیشبرد رقابت های شان به هدف خریداری لباس و تهیه سایرضروریات چادری می اندازندو به سوی خیابان ها سرازیر می شوند. درین میان دسته ها و افراد مختلف پلیس خود سرازین گدایان حق می گیرند و بدین وسیله یک سیستم کاملی از گداها درشهرمستقر است و به طور بلاوقفه وظایف خویش را از بام تا شام به انجام می رسانند. برخی خانواده های فقیر، کودکان نوزاد و کم سن خویش را برای مردان وزنان گدا دربدل مبلغ ناچیزبه کرایه می دهند. تمامی این مسایل را حاکمان می دانند و ای چه بسا که از اسرارخوفناک دیگری آگاهی دارند اما هرکس وظایفی دارد... این ها غیر از"معامله داران" خود شان کاری به کار دیگران ندارند و درین میان، شیوع تگدی گری پروژه های آنان را برهم نمی زند. آنان وقت بسیارکمی برای پیشبرد امور معامله های سری و علنی خویش دراختیار دارند و طبیعی است که به مسایلی ازین دست، هرگز تمایلی نشان نمی دهند. دیده می شود که این وضع، از یک نظر کاملاً طبیعی می نماید و از جانب دیگر، عمیقاً غیرطبیعی است. یعنی این که حرکت جامعه کاملاً ازخط توازن خارج شده و هرکس باید سعی کند تا درین حرکت، لای چرخ نرود. فسادسالاران درمسیرخویش افتاده اند؛ زیرا مشغولیت های تجاری، درآمد های نامشروع و سرسام آور چنان سردرگم شان کرده است که هیچ چیزی را نمی توانند نگاه کنند.
مشکل این جاست که این ها، حکومت وسرنوشت میلیون ها مردم را به خاطر رسیدن به امورخویش، درقبضه نگه داشته اند. اگر قدرت را رها کنند، ساختار وسامانه پول اندوزی های شان کم وبیش برهم می خورد یا از سطح درآمد های ناجایز کاسته می شود. پس برای حفظ این وضع، قهراً وضرورتاً باید دو دستی به اهرم قدرت بچسبند. فاجعه در همین جاست. خوشبختانه این کاروان قادر به ادامه سفر به همین آهنگ نیست. خطر اجتماعی را اگر این ها درک نمی کنند، متحدان جهانی این حلقات تجربه عمیقی درکشف خطر های احتمالی اجتماعی دارند. بنا برین، بدنۀ خارجی این اقشار چسپیده به جان مردم، مطلع شده اند که بیش ازین نمی شود با همین کشتی شکسته به اعماق اقیانوس های منافع سفر کرد. اکنون نیاز به تعویض این سیستم اند. دلش می خواهد راضی باشد دلش می خواهد نباشد!
هیولا های تجاری بزرگ جهانی، همکاران کوچک و تازه به دوران رسیده خویش را هرگاهی لازم تشخیص بدهند، به دهان بلا می اندازند. هرطایفه ای که به اعتماد ملی و مردم خویش به حیث نیروهای تعیین کننده درمعامله های جدی، پشت کند، با تیم حامدکرزی و شرکایش هم سرنوشت می شود. درین هشت سال، فرصت داشتند که ابتداء در ره کسب اعتماد ملی و تلاش فداکارانه به خاطر ایجاد زیرساخت اقتدار ملی، مأموریت تاریخی مهمی را انجام دهند؛ سپس درپرتو ایجاد یک زیربنای ملی، منافع شخصی خویش را ایجاد کنند. اما فقر فکری وفرهنگی کار خودش را کرد!
نکته دیگری درباره فقر فرهنگی:
بعد از اعمار آبادی های نا همگون، سردرگم و به دور از مهندسی منظم و پیشرقته امروزین در ساحه شیرپور کابل ( که به شیرچورلقب یافته ) من چند بار به طور شفاهی و رسانه ای، به شهرداران اجاره ای از جمله انجنیرامان الله، صاحبی و یونس نو اندیش این طرح را ارایه دادم:
اگر از هر خانه ساخته شده در مناطق مسکونی و لوکس وزیراکبرخان و شیرپور صرفاً مبلغ سه صددالر جمع آوری کنید، تمامی جاده های اصلی و فرعی این ناحیه به طور اساسی سمنت کاری می شود. درآن صورت، هم تردد وسایط وهم رفت و آمد عابران خیلی سهل می گردد. مهم تر از همه، خاک و گرد غلیظ کاملاً محو شده و چهره خانه ها صاف و زیبا به نمایش می آید. مالکان این خانه ها مثلاً درساخت جایداد خویش صدها هزار دالر خرج کرده اند؛ اما حتی جوی کشی و اعمار پیاده رو کنار منزل شان را رها کرده و منتظر اند که دولت آن را انجام دهد. تصور کنید عمق فاجعه انگیز فقر فرهنگی و ملی را. دولت کرزی و شهردارانی که کرسی ها را سرقفلی گرفته اند، هیچ یک ازآنان به این طرح سالم و خیلی با صرفه وارزان ترتیب اثر ندادند. درحالی اکثر آبادی های شیرپور نزد مؤسسات خارجی به مبالغ گزاف از هزاروپنج صد دلار تا ده هزار دلار به کرایه داده شده اند! خداوندا... یک نیروی قهار خدایی به کار است تا به این مصیبت پایان دهد!
درحاشیۀ حمله لفظی رئیس جمهور:
تا جایی که من اطلاع دارم، طرفداران رئیس جمهور درجریان انتخابات از تمام امکانات به هدف پرکردن صندوق های رأی بهره بردند. کلیه امکانات دولتی درولایات و مراکزشهری برای این مأمول به کار گرفته شدند. این اقدامات علتی روشن داشت. آنان خود به این نکته پی برده بودند که سطح هواداری از کرزی به شدت پائین آمده و از سوی دیگر، از نیات و تحرکات کشورهای غربی به ویژه امریکا مطلع بودند. چنین بی اعتمادی از مدت ها قبل شروع شده وبا گذشت هر روز، دراذهان دو طرف ریشه می دوانید. اما تیم رئیس جمهور ازین نکته به درستی اطلاع نداشتند که از پروژه تقلب انتخاباتی، قبل از آن که کرزی بهره ببرد؛ کشور های خارجی که مخالف ابقای کرزی بودند، بهره گیری کردند. آقای کرزی از یک نگاه درست می گوید؛ اما هواداران ایشان از ثمره تقلب نتوانستند بدون سروصدا و ایجاد رسوایی استفاده کنند. غربی ها صرفاً به وسیله بمباران تبلیغاتی، آن چه را می خواستند، به دست آوردند. تصاویر واسناد زیادی درمورد تقلب دراختیار مطبوعات قرار گرفت. هواداران دکترعبدالله امکانات محدودی داشتند و اساساً تا جایی که من درجریان بودم، پروژه از قبل سازمان یافته برای پرکردن آراء نداشتند. نکته دیگر این که کلیه مسئولان کمیسیون انتخابات تحت مدیریت ناظران با صلاحیت رئیس جمهور بودند. عزیزلودین وداود نجفی سررشته اصلی برنامه های تقلب را در دست خود داشتند. آقای کرزی مدعی شدکه عزیزالله لودین و داود نجفی از سوی نمایندگان خارجی هم تهدید شدند و هم تطمیع شدند. تا جایی که من از اجندای سیاسی پشت پرده می توانم برداشت کنم می توانم بگویم که ادعای رئیس جمهور درست است. علتش این است که این دو نفر پروژه تقلب را درمفاهمه با والی ها و قوماندانان امنیه واعضای رهبری کننده کمیسیون انتخابات به خوبی مدیریت کردند. تصوربرین بودکه درهنگامه اتهام زدن ها و سردرگمی هایی که درجریان انتقال هزاران صندوق به مراکز واز آن جا به قرارگاه اصلی به وجود می آید؛ هیچ ناظری موفق نخواهد شد که مچ آن ها را بگیرد. اما ناظران بین المللی که از قبل نمی خواستند کرزی به حیث یک رئیس جمهور انتخابی باردیگر سرراه شان قرار گیرد، خط السیر تقلب را با استفاده از تجارب و امکانات قوی که دراختیار داشتند، کشف و دنبال کردند. این چیزی بود که هواداران کرزی در باره آن فکر نکرده بودند.
نتیجه گیری من این است که مدیران انتخاباتی رئیس جمهور غافلگیر شدند وحتی از ساعات 2 بعد از ظهر به بعد، با بی احتیاطی و حتی اقدامات علنی درروستا ها، به طرفداری از آقای کرزی، صندوق ها را پر کردند. حتی کتابچه های ورق ناشده را نیز دردقایق آخری که مراکز بسته می شدند، به داخل صندوق ها تپانده بودند. فشرده می توان گفت که درین انتخابات هم هوادارن کرزی به هدف خود رسیدند و هم خارجی هایی که با ابقای کرزی درقدرت از قبل مخالف بودند، نیز به هدف خود دست یافتند. بدین ترتیب، گزینش آقای کرزی با شک و تردید و علایم آشکار نا مشروعیت مواجه گشت. کرزی درقدرت به هرطریقی که بود، ابقا شد اما برجبین مشروعیت وی داغ سیاهی هم زده شد که در مجموع به این همه زحمتش نمی ارزید!
نظریه ها:
1. زخمی که رئیس جمهور را از درون نیش می زد، طوری عود کردکه عواقب ناراحت کننده آن به سرنوشت کل تیم برسر قدرت بر خواهد گشت. هرچند گمان می رود که این تنش، توجه عامه را به مدتی کوتاه از ناکامی ها و فساد پرپهنای حاکم بر نظام به سوی مسایل روز منحرف کند، با آن هم، به غربی ها کمک می کند تا مردمان شان را این طورذهنیت بدهند که: نگاه کنید... این چه نوع متحدی است که با خون و پول ما برمسند اقتدار تکیه زده ولی درعوض، با ایران و کشورهای ضد غرب دست اتحاد داده و به سوی خود ما دست تهدید تکان می دهد.
2. شماری از حلقات درتوجیه خام ناتوانی های رئیس جمهور درمقابله با فساد وخود سری و قانون شکنی می گویند که موجودیت "بعضی حلقات" درحکومت باعث شده است که کرزی نتواند دست به اصلاحات عمیق وقابل قناعت برای مردم وجامعه بین المللی بزند. اگر منظور آقایان از "برخی حلقات" متحدان رئیس جمهور مانند مارشال فهیم، جنرال دوستم، محقق و استاد خلیلی وامثالهم باشد، همه این حضرات تا کنون کاملاً به طرفداری از کرزی فعالیت کرده اند و هرکدام شان جایگاه و مناصبی بلند را از آن خود کرده اند. بنابرین، این ادعا ها، بوی خامی و تعصب می دهد و از حیث مضمون خود شدیداً کهنه و بلااستفاده اند. مدعیان بی اطلاع باید اطلاعات خود را با مغز سرد حلاجی و کامل کنند. آیا آقایان مارشال فهیم، خلیلی، دوستم و محقق و دیگران از جمله بازوان انتخاباتی و تیمی کرزی نبودند و نیستند؟ کدام طرح اصلاحی از سوی کرزی روی دست گرفته شده که آن ها مانع تراشی کرده اند؟ حقیقت این است که حکومتی که بعد از انتخابات جنجالی به وجود آمد، ثمره کار تیمی همه این چهره های سیاسی و نظامی و تنظیمی بوده است. پس اگر مشکلی وجودداشته باشد، درساختار ائتلافیی است که شخص کرزی رهبری آن را در دست دارد. اگر مانعی بر سر راه اصلاحات وجود دارد، به این معناست که اگر اصلاحات عملی شود، تمامی اعضای این ائتلاف سیاسی – تجاری ضربه می بینند. پس مشاهده می شود که چند تیم سیاسی وتجارتی یکی شده و حکومت کرزی را درست کرده اند.
3. اطلاعات می رسانند که شکست سیاسی رئیس جمهور در ولسی جرگه بر سرتنقیذ" فرمان تقنینی" انتخابات عواقب ناگواری را در پی خواهد داشت. اکنون ضربه ای که ازین شکست برپیکر حکومت وارد شده، تقریباً قابل جبران نخواهد بود. اگر کرزی به شیوه حاکمیت دکتاتوری، به زور چنین فرمانی را نافذ کند، درآن صورت نیز، جامعه جهانی واردعمل شده و رسوایی بزرگی برپا خواهد شد. آقای کرزی میان دشمنی با غرب واذهان عامه و کنار رفتن باید یکی را انتخاب کند. راه سومی وجود ندارد. یک روزنامه غربی سخنان شدیدالحن آقای کرزی را این طور ارزیابی کرده است:
سخنان رئیس جمهور، یک سروصدای محض است!
تفسیر این عبارت کوتاه چه می تواند باشد؟ یعنی این که قدرت های غربی از آن چه درمورد کرزی ترسیم کرده اند، عدول نخواهند کرد.
پانزده حمل 1389
من درماه ثور سال 1388، درجمع یک گروه از روشنفکران کابل بنا به دعوت" مرکزمطالعات افغانستان" وابسته به حکومت روسیه به مسکو سفر کرده بودم. بحث اصلی مجلس، چالش ها دربرابرانتخابات دوم درافغانستان بود. من درمقاله ای که در زیر می خوانید نکته نظراتی را مطرح کرده و در سیمینار مسکو قرائت کرده بودم. با توجه به بحران انتخاباتی که پس ازآن روی داده وتا هنوز هم ادامه دارد، جا دارد که این مقاله را در یادداشت های سیاسی درج کنم.
وضع افغانستان، قبل ازانتخابات
افغانستان امروزبه عنوان جغرافیای کهن، تاریخ وسرنوشت سیاسی پیچیده ای دارد که با ناهمواری ها و ویژه گی های جغرافیایی اش بی شباهت نیست. درسال های آخرقرن هجده هم که امپراطوری پارینه بریتانیا در هیأت کمپنی هندشرقی در سرزمین هندوستان راه باز کرد، وهمزمان رقابت امپراطوری تزاری روس و انگلیس برسر تسلط برثروت های جنوب آسیا وآسیای میانه و ایران آغاز شد، ثبات، توازن سیاسی و نظم اجتماعی درقلمرو شاهان افغان متزلزل گشت. از آن زمان تا کنون عمر صلح و ثبات درفاصله میان جنگ ها وکشمکش ها درین خطه، بیش از چهل سال نبوده است. اما کشمکش های دوره جنگ سرد، به حیث میراث قرن نوزدهم میان قدرت ها برتقدیر سیاسی افغانستان چنان لنگر انداخت که طولانی ترین جنگ قرن بیستم را به وجود آورد؛ جنگی که دامنه آن تا دهه نخست قرن بیست ویکم نیز گسترش یافته و آینده جنگ درین آزمایشگاه کوهستانی و خطرناک هنوز نا پیداست.
پس منظر تجارب تاریخی نشان می دهد که انگیزه های خارجی جنگ دراز مدت درافغانستان، چندین برابر نسبت به زمینه های داخلی آن بزرگ و کثیرالجوانب بوده است. حالا به تمام بازیگران جهانی و منطقه ای که از زمان تجاوز اتحاد شوروی سابق به میدان رقابت افغانستان پا نهاده اند، روشن شده است که درین کشور محافظه کار وعمیقاَ سنتی، که هرخارجی و مماثل سیاسی بیرونی را به چشم اشباح نگاه می کنند، هیچ کس برنده واقعی و یک طرفه نخواهد بود.
چرا افغان ها کشور های خارجی را به چشم اشباح نگاه می کنند؟
شفاف ترین پاسخ به این سوال آن است که بی اعتمادی افغان ها نسبت به خارجی ها، ثمره بیش از یک قرن مدیریت بیمار، کج فهمی، نادیده گرفتن مصالح مردم و استفاده های کوتاه از گروه ها و نخبه گان سیاسی به وسیله قدرت های بیرونی بوده است.
قرن بیست و یک، اهمیت شگفت انگیز افغانستان را درامر تعیین موازنه در روابط جهانی، آن چنان برجسته کرده است که درسال های اخیر، ده ها کشور دنیا از دور ونزدیک، برای تثبیت حضور درین چهار راه استراتیژیک قلاب انداخته اند و هریک به میزان توان وتوقع شان، خواهان سهم و بیمه کردن منافع راهبردی شان اند. هیچ یک از بازیگران درموقعیتی قرار ندارند که این میدان سرنوشت را نادیده بگیرند و یا رشته اختیار آن را مانند گذشته به متحدان یا رقبای منطقه ای خویش واگذار کنند. پالیسی سازان این کشور ها به خوبی آگاه اند که درنهایت امر، فقط زبان مشترک، توافق، و روش اعتدالی دایمی می تواند، به درامه به ظاهر ناتمام جنگ وزورآزمایی افغانستان پایان دهد. با این وصف، منطق منافع حیاتی بازیگران شرق و غرب، بی تردید مانند ماشین خود کار، فعالیت دارند تا سرانجام راه حلی برای ختم مسابقه تاریخی درافغانستان پیدا شود.
من به حیث یک ناظر اوضاع، که در آوان جوانی، هفت سال تمام را درزندان های رژیم تحت الحمایه اتحاد شوروی سابق سپری کرده و بیست سال تمام درعرصه جنگ وسیاست و ادبیات مشغول بوده ام، نظریات خود را در باره موقعیت کنونی افغانستان قبل از دوره دوم انتخابات این گونه توضیح می دهم:
درسی سال اخیر، از زمانی که نخستین دور علنی جنگ گرم درشرایط جنگ سرد در گره گاه افغانستان آغاز شد، تغییرات عمیق وقهقرایی درافغانستان رونما شده است. بازگشت به صلح وتفاهم حداقل به اندازه سال های جنگ، به زمان و امکانات نیازدارد. درین مدت کشور ما از مسیر طبیعی توسعه و سلامتی اجتماعی وروانی خارج شده است. بازیگران جهانی و منطقه ای، با آزمایش های مختلفی درین سرزمین رو به رو شده اند. درهمین میدان، برد وباخت های مقطعی زیادی مشاهده شده است؛ اما باید اعتراف کنیم که برنده گان اصلی درعین حال، بازندگان اصلی جنگ افغانستان نیز بوده اند.
وقتی افغانستان به منبع خطر مبدل گشت، پایه های توسعه و تمدن دیگر کشورها را با خطر و اضطراب رو به رو کرد. حالا به نظر می رسد که بازیگران منطقه ای وجهانی، ناگزیراند، درمرحله جدید رقابت درافغانستان، پیش از هرکاردیگر، زیرساخت های منهدم شده و ارزش های از دست رفته را درین سرزمین سر از نو احیا کنند و عصبیت های جنگی وحساسیت های اجتماعی و فقر را از میان بردارند. درغیر این صورت، خطرریشه دار ونهادینه شده درحساس ترین نقطه استراتیژیک آسیا، مرز ها را درهم می شکند وآرامش همسایه ها و جهان را تهدید می کند. اما باید صراحت داد که اهمیت افغانستان تنها از جهت خطرساز بودن وضعیت آن نیست؛ بلکه اهمیت کلیدی و انکار ناپذیر کشورما برای بقای تمدن سیستم جهانی اقتصاد و تأمین انرژی حیاتی نیز فوق العاده تعیین کننده است.
بدین ترتیب، کشورهای منطقه و قدرت های بزرگ نیاز دارند تا افغانستان را به طور مشترک، برای منافع پایدار همه جهان، به یک دهکده صلح و ثبات واعتماد مبدل کنند. این مسأله به آسانی قابل درک است که اگر جهل وبی سوادی، فقرو بی عدالتی و ویرانی درافغانستان نمی بود، چه گونه انسان های مسلمان راضی می شدند که خود را انتحار کنند و خطرمرگبار ترس وتخویف دایمی را درمنطقه دامن بزنند؟
روانشناسی انتحار درافغانستان نشان می دهد که مدیریت جهانی با شکست اخلاقی وتمدنی رو به رو است واین بحران می تواند درآینده، منافع و آرامش همه را با چالشی غیرقابل درمان رو به رو کند. پدیده انتحار به ساده گی قابل تعریف است. رشد نا متوازن اقتصادی و پشت پا زدن به نیاز های دیگران. وحشت عملیات های انتحاری نسبت به جنگ رویاروی درجبهات، به مراتب عمیق ترو لرزاننده تراست. انتحارتنها خودکشی فرد انتحار کننده نیست، کشتن دیگران و طولانی کردن قدرت ترس وتهدید دایمی درهمه جا است. پس دنیا نمی تواند فقط به منافع خودش فکر کند.
بعضی قدرت ها خیال می کنند که اگر مدیریت انتحاری ها را در دست خود داشته باشند، درمقام امتیاز گیری از رقبای استراتیژیک دست بالا خواهند داشت. اشتباه مدیران جنگ درهمین جاست. اگر انتحار، ضدیت با درک و خرد و ارزش های انسانی است، این ابزار هیچ مرز و مصلحت ودوست و دشمن را نمی شناسد. وقتی اراده و عاطفه انسانی از جاده عقل ومنطق خارج می شود، منطق مدیریتی خود را نیز تخریب می کند. از سال ها به این سو شاهد هستیم که تروریزم وافراطیت، چه گونه دست هایی را که به دهان شان لقمه گذاشته بودند، گاز گرفتند؟
وضع موجود پاکستان شاهد صدیق مدعای ما درین زمینه می تواند باشد. آیا کسانی از مقامات پاکستان گمان می بردند که روزی، جنگ ووحشت افغانستان به دره زیبای سوات انتقال کند و شش صد مکتب و مدرسه را درآن جا از کار بیاندازد؟ آیا این آغاز یک ماجرای بزرگ و ترسناک درجنوب آسیا نیست؟
من عقیده دارم که جنگ از افغانستان به بیرون کشیده می شود. منطق جنگ مزمن واستخوان شکن درین امرنهفته است که زبانه های آتشین آن، دیر یا زود خرمن های خشک دیگران رانیز لیس می زند. خطر ادامه جنگ افغانستان، یک شوخی رسانه ای نیست. این جنگ از دایره مدیریت و شوخی خارج می شود. تضاد منافع قدرت های شامل درین رقابت، خود به خود دریای آتش را به خارج از مرز های افغانستان سرازیر می کند. آن دوره ای که قدرت ها تلاش می کردند تا جنگ را در دهکده منزوی مانند افغانستان حفظ کنند، سپری شده است. سی سال چنین کردند؛ اما مضمون جنگ بر سر انرژی آینده وموقعیت تعیین کننده جغرافیایی، به مضمون جنگ جاری افغانستان، ماهیت جدید اعطا کرده است.
برداشت من این است که منافع عمومی در محور افغانستان ایجاب می کند که رقابت های منفی با جهان غرب درین کشور، جایش را به سرمایه گزاری مشترک خالی کند تا تفاهم واعتماد مشترک درمنطقه حاکم شود. درین هفت سال اخیر، اشتباهات عدیده ای از سوی کشور های متمدن درافغانستان مشاهده شده است. این کشور ها درظاهرامر افغانستان را به درستی درک نمی کنند و همه چیز را به چشم اشباح می بینند. آنان به جای روشنگری و توسعه اقتصادی واجتماعی، به بازی های ذات البینی و رقابت های سنتی و تعقیب اهداف اعلام ناشده خویش مشغول شدند. این کشور ها به جای مبارزه با اشباح ترور و خطر، عادات مزمن نوع اروپایی ودیدگاه های منزوی شان را که از روی مسموعات و تبلیغات غیرواقعی درباره افغانستان به دست آورده اند، از اروپا وامریکا به این جا منتقل کرده اند.
هدف از حضور بیش چهل کشور درافغانستان ظاهرا مبارزه با خطر تروریزم است. این یک شعار جدید است؛ اما پالیسی ها و اهداف کهنه خویش را در پس شعار های جدید پنهان می کنند و خود باعث رشد افراطیت می شوند. از همین جاست که خطر به جای آن که کاهش یابد، فربه تر می شود.
دروضعیتی که افغانستان بعد از سرنگونی طالبان، دارای دولت منتخب ومجموعه قوانین ونهاد های مدنی بوده است، انگلیس ها بدون مشوره با متحدان جهانی ودولت افغانستان، خلاف موازین مبارزه با تروریزم، به طور سری با طالبان سرگرم گفت وگو و معامله بودند. رهبران انگلیس به طورآشکار از طالبانیزم و ناگزیری جامعه جهانی برای پذیرش افراطیت طالبانی درافغانستان سخن گفتند و حتی نظامیان ارشد آن کشورافاده می دادند که شکست طالبانیزم درافغانستان یک امرناممکن است وباید به تفکر طالبانی فرصت جولان دو باره داده شود. به راستی، انگلیس ها درهلمند به جای پیشبرد مبارزه با افراطیت، تلاش کردند تا تنور خشونت وافراطی گری را حفظ کنند. این چه رازی است که با خروج نظامیان انگلیس از شهر بصره عراق، صلح و آرامش به بصره بر می گردد؛ اما جنگ در ولایت جنوبی هلمند علی رغم ماموریت جنگی هشت هزار نظامیان انگلیس که برای مبارزه علیه تروریزم طالبانی و القاعده درآن جا مستقر اند، نه تنها کاهش نیافته بلکه اشکال پیچیده و دوام دار به خود گرفته است؟
بدین ترتیب، ماشین جنگی طالبان که می باییست در نتیجه به کار گیری ظرفیت پیشرفته جنگی ارتش مجهز انگلیس از کار می افتاد، مانند گذشته فعال باقی مانده است. بقایای طالبان که می باییست پس از ساقط شدن حکومت شان با برنامه ریزی هوشمندانه، تنویروتشویق می شدند تا به ارزش های مدنی و قانونی روی آورند، انگیزه جدیدی برای ادامه تخاصم کسب کردند.
سوال این جاست که آیا انگلیس ها هنوز هم مانند گذشته اراده دارندکه به هر طریق ممکن، زمینه های مؤثربرای کشیدن دهلیز عبور استراتیژیک به سوی ثروت های آسیای میانه را برای خویش فراهم کنند؟
پرسش مهم تر این است که چرا رهبران جمهوری فدراتیف روسیه که اوضاع افغانستان را دنبال می کنند، در قبال تلاش های برخی کشور های حاضر دربحران، در باره ضرورت توقف تهدید از سوی افغانستان به سوی آسیای میانه خاموش باقی مانده اند؟
آیا درروسیه برخی حلقاتی فعال اند که علاقه مند حفظ و حتی گسترش خطر امنیتی از سوی افغانستان به کشور های آسیای میانه اند تا به برکت سایه ترس و تخویف، کشور های آسیای میانه ناگزیر دو باره به دامن روسیه پرتاب شوند؟
با توجه به واقعیت جاری در افغانستان، برای همه این پرسش ها در نظر اول ممکن است به آسانی پاسخ مثبت دریافت شود؛ اما اثبات این که جواب های این سوال ها ممکن است منفی باشند، خیلی دشوار است.
ما که درچنین وضعی، به سوی انتخابات دوم ریاست جمهوری درافغانستان چشم دوخته ایم، بدون زحمت می توانیم توضیح دهیم که ائتلاف جهانی کشور ها برای تأمین صلح پایداردرافغانستان، هنوز درباره این که آینده افغانستان چه گونه باید ترسیم شود، به اجماع و رضایت مشترک نرسیده اند.
من باوردارم که افغانستان و کشور های آسیای میانه حداقل از نظر آینده اقتصادی سرنوشت یکسان دارند. در قدم اول، تعیین سرنوشت ثابت برای افغانستان، به این معنی است که باید این کشور به حلقه وصل مفید برای تأمین منافع همه کشور های منطقه وجهان مبدل شود تا احتمال خطر و تهدید از جانب افغانستان به کشور های دیگر از بین برود. آنگاه جمهوری فدراتیف روسیه نیز نیازی نخواهد داشت تا از ادامه جنگ و افراطی گری درافغانستان، کشورهای آسیای میانه را از عواقب این جنگ بترساند واز طریق دیگری بخواهد منافع حیاتی خویش را در حوزه ثروت های بزرگ این ناحیه، ضمانت کند. ازنظر ما کشور های ترکمنستان، قزاقستان، افغانستان، ازبکستان و تاجکستان صاحب ثروت های طبیعی بزرگی اند که باید به نفع پیوند اقتصادی منطقه ومنافع عمومی به کار انداخته شود. این طرح ودیدگاه به ساده گی زمینه برچیدن بساط جنگ، رقابت منفی و بازی ها به شیوه دوران جنگ سرد را مساعد می کند.
فشرده طرح ما این است که جنگ درهیچ حالتی نباید به سوی آسیای میانه صادر شود. حال وقت آن رسیده است که آتش جنگ، رشد افراطیت و دامن زدن به عصبیت تروریزم درافغانستان خاموش شود. درغیراین صورت، جنگ افغانستان تنها در محدوده افغانستان باقی نخواهد ماند. خصوصیت جنگ افغانستان نسبت به سال های دهه نود وقبل ازآن تغییر کرده است و راه رهایی ازآن، خاموش کردن آن است.
رخ سیاسی رقابت درافغانستان
درین سال ها سیمای سیاسی افغانستان نیز در واقع تکرار چهره جنگی آن بوده است. رقابت منفی خاموش، در عرصه ساختار سیاسی قدرت نیز ادامه یافت و استراتیژی جامع، یک پارچه و عمومی درصحنه حکومت داری تدوین نشد. همان طوری که حضور و بازی کشور های مختلف دربخش نظامی، به صورت یک جریان نامشخص ادامه یافت، بازتاب سیاسی آن ( البته به شکل گسترش فساد) درسطح جامعه، اقتصاد، حکومت داری، بازسازی ونظام سازی نیز مأیوس کننده بوده است. آن چه درین میان بسیار مایه نگرانی وخطرناک جلوه می کند، نارضایی عمیق مردم، خستگی ، بی اعتمادی و بی تفاوتی سراسری درکشور است.
اکنون مردم افغانستان مانند سال های جنگ دردهه هشتاد ونود میلادی اعتماد شان را نسبت به هرنوع تحول وآینده بهتر کم کم از دست می دهند.
با این حال کشمکش های سیاسی به شیوه دوره های جنگ سرد و دورۀ جنگ داخلی دهه نود، کماکان وجود دارد. درحالی که مردم در نتیجه زورآزمایی نا متوازن قدرت های حاضر در صحنه بحران افغانستان به ستوه آمده اند، بازهم برخی کشور های منطقه و قدرت های غربی درصدد تمدید دوره حکومت رئیس جمهور حامد کرزی هستند. این به معنای استفاده جدید از بحران سیاسی در کشور است.
طرح ما برای برون رفت از بحران زعامت پس از پایان موعد ریاست جمهوری آقای کرزی چنین است:
به منظور پرهیزاز ایجاد خلاء قدرت، نیازی به فراخوانی لویه جرگه و اعلام حالت اضطرارنیست. از سوی دیگر، تمدید دوره حکمروایی بحران زای آقای کرزی تا زمان انتخاب زعیم جدید، کلیه امکانات دولتی و رسمی را دراختیار تیم حاکم متمرکز می سازد تا ازآن، برای پیروزی خویش بهره برداری کند. اگر آقای کرزی حاضر به انصراف از نامزدی دو باره در انتخابات ریاست جمهوری باشد، تمدید مؤقتی دوره حکومت ایشان، مانعی ندارد. درغیر آن، راه حل این است که تا زمان تعیین رئیس جمهورجدید درکشور، باید نهاد های قوه قضائیه، لوی سارنوالی، ولسی جرگه و مشرانو جرگه دریک اقدام مشترک، ترکیبی از شخصیت های دارای سوابق مثبت را به وجود آورند تا حکومت ودولت را تا ختم انتخابات رهبری کند. مسئولیت ملی شخصیت هایی که قدرت را به طور مؤقت دردست می گیرند، این خواهد بود که با موضع گیری صریح ، ابتدا در برابر جوسازی های کاذب و بحران آفرینی های ضدافغانستان بیایستند و ثانیاَ کشور را ازین مرحله حساس تاریخی، تا تعیین زعیم جدید آبرومندانه رهبری کنند.
پایان
چه چیزی در راه است؟
پانزده حمل: ( ساعت سه بعد ازظهر)
بلاک 101 اپارتمان 24 – مکروریان دوم
بررسی هایی که طی روز جمعه در باره سخنرانی تهاجمی آقای کرزی علیه قدرت های غربی انجام دادم، اجمالاً چنین است:
رئیس جمهور هرنوع چانس برای پیشروی را از دست داده است. ایشان صریحاً مجریان عملیات های تروریستی را صبغۀ مقاومت ملی بخشید. و این مصداق شعر حافظ است که می گوید:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند وبخارا را
آقای کرزی جدی ترین اشتباه سیاسی را مرتکب شد. ظرف روز های آینده خواهیم دید که غیر از شبکه های ضد غربی اطلاعاتی منطقه ای، هیچ کسی ازین سخنرانی حمایت نخواهد کرد. غربی ها شوکه شده اند و حتی طرفداران رئیس جمهور که زندگی شان با همین حکومت لرزان و انباشته از آسیب پذیری گره خورده است، هراسان و گیج اند. حتی احتمال ایجاد شکاف در درون تشکیلات تیم حکومت به وجود آمده است. بسیاری کسانی که اکنون ظاهراً سر از گریبان رئیس جمهور بیرون می کنند، منافع خود را نسبت به احساسات شخصی رئیس جمهور ترجیح می دهند.
به نظر من، غربی ها به زودی، رابطه شان با دکترعبدالله و اشرف غنی احمدزی و همچنان هدایت امین ارسلا را تقویت می بخشند. این به معنای ایجاد یک محور جدید جایگزین برای کرزی خواهد بود. غربی ها حسب عادت، هنگام مواجه شدن با خطرات و چالش هایی که اصول اهداف شان را نشانه بگیرد، هرگز پای مدارا و ضیاع وقت را به میدان نمی کشند. برنده این غرش درآسمان صاف؛ مخالفان سیاسی کرزی اند. به ویژه دکترعبدالله و اشرف غنی احمدزی.
من احتمال این را قوی می بینم که این دو سیاست دان، پایه های محوری حاکمیت آینده خواهند بود. ممکن است غربی ها تماس های خود با مخالفان سیاسی کرزی را هم در سطح حکومت، هم بیرون از حکومت و هم درمیان مجلس نمایندگان مستحکم تر کنند. امریکا اکنون پارلمان از حیطه تسلط کرزی خارج کرده و نهاد های دفاعی و امنیتی نیز تحت فرمان جنرال ها و افسرانی است که کاملاً به اهمیت حضور غرب درافغانستان باورمندند. کمک های غیرنظامی مدت ها قبل قطع شده و شایدحکومت خرج و مصارف خود را با استفاده از بودجه ضعیف دولت برداشت کند. این خطر وجود دارد بودجه نوپای دولت، صرف هزینه های غیرضروری و مسابقات سیاسی رئیس جمهور شود. اما خطر دیگر این است که جمهوری اسلامی ایران که روابط تنگاتنگی با کرزی تأمین کرده، مخارج بخشی یا کل مسابقات سیاسی رئیس جمهور را به دوش بگیرد. از همین حالا شبکه های تلویزیونی دارای گرایش های سیاسی به ایران، به طور غیرمنتظره ای فعال شده و سخنرانی دیروز رئیس جمهور را به دفعات و مقطعات مهم آن را پیوسته پخش می کنند. تحول منفی دیگراین خواهد بود که پلان های حساسی که تا کنون درچهارچوب دولت، در زمینه های اداره و بازسازی ونقویت خدمات اجتماعی درنظر بوده، ممکن است ازوضع جدید به سختی لطمه ببینند. ایرانی ها بدون شک بازوی بخش افغانستان خود را پرانرژی ( البته به شکل تخریب نظام و اصل اعتماد میان افغان ها) نگه می دارند. این کار جزو مأموریت استراتیژیک و پروژه های اطلاعاتی آنان در محور افغانستان است و با بهره گیری ازین ریزرف دارای تشکیلات حکومتی، با سهولت بیشتر می توانند غرب را دست پاچه کنند و انرژی آنان را مصروف نگه دارند. آنان درصورت شکست، چیزی را از دست نمی دهند، بل، مأموریت خویش را در بستر برون مرزی مانند افغانستان بر ضد غرب و امریکا، انجام یافته محاسبه می کنند. بازنده اصلی درین ماجرا ها، نظام سیاسی جوان افغانستان خواهد بود.
بحران بالاترازتوان حکومت است
ظهر: 12:34
از فحوای اظهار ها برداشت می شود که "محاصره" روانی و سیاسی کرزی ازین پس با جدیت بیشتری ادامه پیدا کند. تماس های دپلوماتیک و مشوره های فشرده میان دپلومات های غربی در کابل افزایش یافته و" اظهارات غیرعادی و شگفت انگیز" رئیس جمهور به آدرس متحدان غربی، حساسیت بی سابقه ای ایجاد کرده است. سخنگوی رئیس جمهور فوری به رسانه ها گفت که از سخنان رئیس جمهور برداشت درست صورت نگرفته است! این است افتضاح مضاعف! حادثه تأسف بار تردیگراین است که آقای کرزی به هیلاری کلنتن زنگ زده و برتعهدات خود مبنی بر پیروی از مشی جامعه جهانی درافغانستان تأکید کرده است!
پاسخ هیلاری این بوده:
" به جای بازگشت به گذشته، شما باید به جلو نگاه کنید!"
یعنی تا حال هر آنچه را که ما از شما خواسته ایم، عملی کنید. باقی کار ها روبه راه است. خواسته های قبلی امریکا، درهم شکستن تشکیلات فساد اداری در سطح گسترده است که شامل برادران کرزی و متحدان سیاسی وی می شود؛ و این خواهشی است که تعمیل آن از جانب کرزی دور از امکان است و خود ایشان نیز تا کنون درین باره هیچ اراده آشکاری از خود ظاهر نساخته است. به نظر می رسد که اگر "جرگه صلح" دربهار امسال تدویر یابد، بی تردید، صحنۀ کشمکش های جدیدی خواهد بودکه درآن، دکترعبدالله، اشرف غنی و دیگر رهبران مخالفان موقعیت برتر خواهند یافت.
احساس من با توجه به برخی اطلاعات پراکنده از مجاری مختلف این است که یک مقاومت آرام در سطح داخلی به یاری جامعه جهانی وامریکا برای اندازی و یا تضعیف سریع تیم آقای کرزی درحال شکل گیری است. این هم دور از امکان نیست که گروه های از طالبان که به نحوی کمتر از دیگر بخش ها به استخبارات منطقه وابسته اند، با کرزی رابطه برقرار کنند و از موقعیت متزلزل ایشان برضد نیروهای خارجی استفاده ببرند.
شام:
یورش لفظی و ناگهانی کرزی برضد کشورهای غربی به روز پنجشنبه به مسأله مورد بحث محوری درتمامی محافل روشنفکری و افراد عادی شهروندان کابل بدل شده است. به نظر من، خروش کرزی علیه غرب، همان چیزی بود که امریکا و کشورهای قدرتمند اروپایی خواهان آن بودند و از مدت ها پیش برای آن زمینه سازی کرده بودند. عصبی کردن کرزی و کشانیدن آن به رسانه ها، هدف اصلی برنامه ای بود که قبلاً به هدف خارج کردن کرزی از خط سیاسی نورمال طرح شده بود. این طور معلوم می شود که کرزی زود تر از موعد تعیین شده، دست به تهاجم زد. این تهاجم آن چه را که کرزی می خواست درمیان مردم به دست آورد، نصیب وی نساخت. زیراافکار عامه موقعیت افغانستان را بعضاً بهتر از نخبه گان درک می کنند. مردم به تجربه دریافته اند که ترک احتمالی صحنه افغانستان از سوی کشور های غرب، بسیج دو باره تسلط تنظیم ها بر افغانستان و آغاز دور خطرناک جنگ استراتیژیک ایران و پاکستان و روسیه و ازبکستان در زمین افغانستان است.
تکرارفاجعۀ سیاسی
سردار داود و حامدکرزی درفاصله سی دوسال
کارل مارکس فیلسوف و دانشمند علم اقتصاد درقرن نوزده درکتاب معروف خود موسوم به " هجده هم برومر لویی بناپارت" به نقل از هگل فیلسوف آلمانی می نویسد:
تاریخ دو بار تکرارمی شود. اما هگل این نکته را فراموش کرده است که بگوید، تکرار تاریخ بار نخست در سیمای یک تراژدی و بار ثانی به شکل کمدی مسخره ظاهر می شود. اگراین تعریف را در مورد تاریخ سی سال اخیر افغانستان مصداق فرض کنیم، سال آخر حاکمیت سردارداود با سال اول دوره دوم حکومت حامدکرزی با هم وجود تشابهی دارند. مثلاً
سردارداود از زمان دوره صدارتش درسال های دهه سی تا چهار سال از جمله پنج سال حکومتش از 1352 تا 1356 روابطه تنگاتنگ و تقریباً بدون منازعه با اتحاد شوروی سابق و حزب سیاسی طرفدار شوروی درافغانستان داشت. فقط در سال آخر یعنی از 1356 تا 1357 رابطه اش با متحدان چپی ( خصوصاً شاخه پرچم حزب دموکراتیک خلق) بر سرقدرت به سردی گرائید و احساس خطر کرد. داود یک چهرۀ کینه جو، واکنشی واحساساتی بود و به "داود دیوانه" شهرت داشت. وی از تحرکات گروه های اسلامی و متحدان چپی به زودی احساس نگرانی کرد و درصدد افتاد تا کارهمه را با قهر وخشونت یک طرفه کند. ایشان پروسه طبیعی شکل گیری دموکراسی و مردم سالاری را که بعد از برکناری اش از کرسی صدارت شروع شده بود، با کودتای شبانه و بدون تلفات برضد قانون اساسی و پارلمان انتخابی، نقطه پایان بخشید.
رشد نیروی های چپی درداخل دولت و به خشونت کشیده شدن جریان نهضت اسلامی در بیرون ازحکومت او را برآن داشت تا دست به سوی کشورهای اسلامی دراز کند. لاجرم دست به مانور جدید سیاسی زد و سفرهایی به کشور های مسلمان ازجمله به عربستان سعودی وایران انجام داد. بعد از بازگشت ازین کشورها، سخنان تحریک کننده ای به آدرس حزب دموکراتیک خلق که به کمک آنان، نظام سلطنت را سرنگون کرده بود، بر زبان راند. او به زودی درمورد افسران و چهره های حکومتی پرچم که براثر توافق قبل از کودتای 1352 درمناصب نظامی و داری بلند و میانه راه گماشته شده بودند، روش خود را بدل کرد و قرار بود آنان را به طور کل از نظام حکومتی بیرون بیاندازد.
سردارداود خان تلاش های خود را به هدف بازسازی رابطه منجمد مانده با غرب از سر گرفت و درین باب، شاه سابق ایران ومقامات عربستان سعودی او را وعده همکاری دادند. داود احساس می کرد که شبح مداخله شوروی حرکت خزنده و سنگین خود را به سوی محور اصلی قدرت نزدیک می کند. البته احساس سردار داود بیانگر وضع واقعی بود و شوروی در بازی استراتیژیک برضد غرب، در صدد ورود کامل به حوزه افغانستان بود. اشتباه داود خان این بود که دریک مرحله حساس ( که هنوز نظام جمهوری محکم نشده بود) بنا به تشویق متحدان چپی، به سوی سرکوب نهضت اسلامی مارش کرد. درنتیجه، اسلام گرایان اخوانی، راه مقابله مسلحانه را در پیش گرفتند و بعد از یک رشته عملیات های ناکام درگوشه وکنار ( خصوصاً درمناطق شمال شرق) درپاکستان لانه گرفتند. پاکستان که از ده ها سال خصومت با نظام های کابل که هماره مدعی آزادی پشتونستان وبلوچستان بودند، دررؤیای دستیابی به یک وسیله مؤثر برای بی اثر کردن فشار های افغانستان بودند، ازین نعمت رایگان به بهترین نحوی استفاده بردند و حکومت مرحوم ذوالفقارعلی بوتو از فعالیت وحضور رهبران نهضت اسلامی در پاکستان استقبال کرد. مقارن این حوادث، داود خان صدها تن از فعالان نهضت اسلامی را به زندان افگنده و شماری از رهبران آنان را به شمول دکترعمر، انجنیرحبیب الرحمن و مولوی حبیب الرحمن را اعدام کرده بود. هر آن احتمال می رفت که به کمک پاکستان، هنگامه کودتا یا قیام اسلام گرایان به شیوه خیزش مسلحانه اما ناکام سال 1354 تکرار شود. رهبران کشورهای اسلامی ضمن پذیرایی داود خان، او را نسبت به عواقب نزدیکی با شوروی و سرکوب جنبش اسلامی هشدار داده بودند.
وقتی داود با سر باده کرده از تشویق ها و وعده های کشورهای اسلامی به کابل بازگشت، قصد داشت دگرگونی های سیاسی و تشکیلاتی درکشور را با سرعت عملی کندو بدین وسیله راه خود را از شوروی جدا کند. وی همان طوری که در سرکوب پیش از وقت اسلام گرایان ناسنجیده وارد عمل شده بود، این بار برنامه سرکوب و محو متحدان چپی خود را قبل از وقت و تقریباً بدون زمینه و سنجش در دستور کار قرار داد. درجریان سفرها به کشورهای مختلف، جاسوس های شوروی، خصوصاً محمدخان جلالر وزیرتجارت و چند وزیر دیگر، او را درین همرایی کرده بودند. هیچ چیزی پنهان نمانده بود. با آن هم راه های طبیعی رسیدن به یک موقعیت جدید برای افغانستان درمعادله منطقه ای وجود داشت. اما سردار داود خان درسفر به مسکو، برخلاف عرف دپلوماتیک درگفت وگو با رهبر شوروی، به ناگاه عصبانیت پیشه کرد و سخنانی را برزبان آورد که برای رهبران میزبان سخت تکان دهنده بود. اظهارات مقابله جویانۀ داود به آدرس بریژنف برای هیأت افغانی نیز سخت تکان دهنده بود. داود خان با لحن وسیاقی رهبر شوروی را مورد خطاب قرار داد که نظر و تصمیم شوروی نسبت به برخورد شان با افغانستان را به نحو دیگری متحول کرد. وی به بریژنف گفت که به شما اجازه نمی دهیم که برای ما بگوئید درکشور خود چه چیزی را انجام دهیم و چه چیزی را انجام ندهیم. ما یک کشورمستقل هستیم! داود حتی دریک عمل واکنشی، از دیدارخصوصی قبلاً توافق شده با بریژنف نیز شانه خالی کرد.
سردارنعیم برادر داود خان که خود یک دپلومات مجرب بود، به همکاران خود گفته بود که حکومت افغانستان با این حرکت داود بازنده شده است. حتی وی پیش بینی کرده بود که افغانستان بعد ازین درخون و مصیبت غرق خواهد شد.
اما سی و دو سال بعد، قضیه به شکل دیگری (هرچند ازبرخی جهات مشابه به موضع گیری داود خان) درکابل اتفاق افتاد. آقای کرزی که از سوی امریکا واروپا بر مسند قدرت سیاسی تکیه زده است، از فشار های مستمر قدرت های غربی به ستوه آمد و ( پیش از موقع) راه عصبانیت برگزید وکشورهای خارجی متحد خویش را با لحن جدی از "مداخله" درامور افغانستان برحذرداشت! این درحالی است که حکومت موجود، با همه سازوبرگ سیاسی، امنیتی، نظامی و اقتصادی مولود تلاش ها و مصارف کشورهای قدرتمند بیرونی است. پرخاش داود خان و حمله شدید لفظی آقای کرزی برضد خارجی ها، دو سر یک رشته اند. صرف نظرازین که میان موقعیت داود وحامدکرزی تفاوت های زیادی است و داود یک حکومت بدون ساخته خارجی ها و از لحاظ امنیتی واقتصادی با ثبات را رهبری می کرد؛ جنبه تخریبی و حساسیت برانگیز اظهارات دو رئیس جمهور نامبرده برای افغانستان و آینده تحولات، از بسا جهات یک سان تلقی می شود. داود شوروی را واداشت تا درمسابقه جنگ سرد، خیز بلندی به سوی افغانستان بردارد. به همین ترتیب، حامدکرزی نیز نظام وسرنوشت سیاسی افغانستان را که بیش از پیش لرزان وناپایدار و صدمه پذیر است، درمعرض تصمیم گیری های زیان بار غربی ها قرار داده است.
نمایش ملی گرایی داود خان تا اندازه ای موجه بود؛ ولی آقای کرزی به طورمطلق از سوی خارجی ها منصوب شده و حمایت شده است. تمثیل" استقلال" و ملی گرایی حساب ناشده از سوی داودخان اگر افغانستان را به پرتگاه وطولانی ترین جنگ قرن بیست وبیست و یکم پرتاب کرد، تا حد زیادی اقتدار سیاسی و ملی داود خان را نمایش می دهد. وی تا زنده بود، پای هیچ کشور خارجی به این جا نرسید. ولی سخنانش زمینه را برای تهاجم لشکرخارجی به افغانستان مساعد ساخت.
حالا آقای کرزی غرور وملی گرایی و استقلال گرایی را با کدام تعریفی فهیمده و به چه منظوری تحریک می کند؟
تا وقتی امریکا و غرب از ایشان حمایت می کرد، کلمات "وطن دوستی" و "استقلال" را هرگز برزبان نمی آورد. وقتی موقعیت شخصی زیرسوال می آید، هزینه آن باید از حساب سرنوشت کل افغانستان پرداخته شود؟ جای پرسش است که چرا آقای کرزی، بعد از هربار تحکم و یا به اصطلاح جدیت علیه پاکستان وامریکا، ناگهان 180 درجه تغییر جهت داده و پاکستان را "برادر" خطاب می کند و با امریکا بار دیگر تعهد استراتیژیک را تازه می کند؟ به نظر می رسد که خشم لفظی ایشان برای متحدانی که وی را هشت سال تمام علی رغم ناکامی ها، ائتلاف بازی و رویش قدرت های داخلی فسادو زمین خواری ورشوه، دست حمایت به شانه اش زدند، اتمام حجت شده باشد.
چهل ودوکشور درافغانستان حضوردارند و از برکت همین ها، هشت سال حکومت کرزی روی پا مانده. بودجه نیست، زیرساخت نیست و فرصت های کلان برای قدرتمند شدن و پیشرفت افغانستان مدت ها پیش ضایع شده است. تمام شهر به پادگان نظامی بدل شده وهیچ کسی از رؤسا بدون محافظ از خانه خارج شده نمی تواند. فساد در رگ رگ اداره و معامله های دولتی وشخصی ریشه دوانیده است. زمین و آسمان کشور در اختیار کشورهای متحد است و جامعه غریب به طورکل به یک جامعه مصرفی کالا های بی کیفیت کشورهای مجاور مبدل شده است. درامه قدرت حل نشده و پایه های ایجاد یک نظام مقتدر هنوز محکم نشده است. جنگ تروریزم ادامه دارد و عصبیت افراط گرایان اذهان عامه و عمدتاً زندگی مردم را درگرو ترس و تخویف حفظ کرده است.
دریک چنین حالتی، سخن گفتن کرزی از وطن دوستی و استقلال، آن هم با لحن تحریک آمیز عنوانی قدرت هایی که در صد متری سنگر گرفته و دراطرافش مستقر هستند، دقیقاً تکرار کمدی تاریخ است که بعد از سی و دو سال روی می دهد!
نتیجه: درنتیجۀ اشتباه داود خان، افغانستان زودتر به کام اشغال رفت؛ اما با حمله مشابه کرزی علیه خارجی ها، افغانستان باردیگر به دامن کدام کشورپرتاب نمی شود. صرفاً تیم حاکم عوض خواهد شد.
نکته های دست چین شده:
یک: انگلامارکل نخست وزیر آلمان یک روز قبل از کنفرانس لندن به آقای کرزی توضیح داده بود که ادامه مخالفت و رویارویی با امریکا ممکن است موقعیت وی را تضعیف کند. سخنان خانم مرکل، بدون تردید، پیام مقامات امریکایی به کرزی بوده است.
دوم: بعد از ورود دکتراحمدی نژاد رئیس جمهور ایران دراواخر سال گذشته به کابل، جزو مانور های حساب شده آن کشور در ارتباط با منطقه و امریکا بود. ولی سفر مشترک آقای کرزی با مهمان ایرانی درمعیت جنرال اشفاق کیانی رئیس ستاد ارتش پاکستان به اسلام آباد، ظاهراً از شکل گیری اجماع جدید منطقه ای خبر می دادکه هدف ازآن، آمادگی برای مقابله آتی با اجندای غربی درافغانستان بود. علی الظاهر، ایران توافق خود را در صورت ایجاد اتحاد طالبان با حکومت کابل ابراز داشته و از آن حمایت کرده بود. چنین تحرکات بعد از تسخیر ولسوالی مارجه وسیله نیروهای امریکایی بود. اصولاً سفرهای متعدد زعمای نظامی و سیاسی کشور ها از جمله سفراحمدی نژاد، رابرت گیتس، گوردون براون، اشفاق کیانی و سپس وزیردفاع انگلیس به کابل وهلمند با تحولات مارجه پیوند داشت. حتی سخنان احمدی نژاد عنوانی امریکا ضمن این که با جنگ هلمند رابطه داشت، قبلاً با کرزی نیز درین باره مشورت شده بود. وگرنه احمدی نژاد بدون اطلاع میزبان و رفیق خویش، حاضر به بیان هشدار علیه امریکا نمی شد. حالا میدان جنگ منطقه ای به قندهار منتقل شده. ایرانی ها این بار تلاش بیشتر برای استحکام قندهار درپیش گرفته اند. اکمالات انبار های اسلحه از سوی ایران به طالبان، صدای مایک مولن جنرال چهار ستاره امریکایی را بلند کرد.
سوم: عجیب است! درعملیات مارجه کسی بازداشت، زخمی و کشته نشد؟ پس طالبان کجا رفته اند؟ هدف چیست؟ امریکا ازین گونه صلح مسلح چه هدفی را دنبال می کند؟
چهارم: حمله رسانه های بین المللی درانتقاد از شگرد حکومت داری درکابل، از حیث لحن و مضمون درحال تحول است. فکر می کنم که موازی با عملیات بی ثبات سازی روانی، غرب تلاش کند که نهاد های دولتی را به جان هم اندازد.